برخوردهای دوگانه مأمون پس از ولایتعهدی امام رضا(ع)
جواد محدثی
درآمد:
در دوران خلافت مامون عباسى آشفتگىهاى سیاسى و امنیتى آنچنان بالا گرفته بود که مامون را به شدت نگران ساخت. زیرا پى آمدهاى کشتهشدن امین و شورشهاى پىدرپى گروههاى مختلف، فساد و غارت اموال مسلمانان توسط گروهى وابسته به عباسیان و ظلم و فشار بیش از حد بر قاطبه مردم، پیوسته به جو پرالتهاب دامن مىزد.
بدینجهت مامون مدتها در پى چارهجویى و گشودن گره کار بود تا به این نتیجه رسید که براى مسلط شدن بر اوضاع کشور و خواباندن بسیارى از فتنهها و شورشها، از چهره پاک و مقدس امام رضا علیه السلام آن هم به طرز ماهرانهاى استفاده کند. با دعوت کردن از امام و جلب او به مرو مساله خلافت و ولایتعهدى را به آن حضرت پیشنهاد و در ظاهر واگذار کند.
از این روى عدهاى را به مدینه فرستاد و از امام دعوت رسمى به عمل آورد. اما حضرت چون مىدانست که مامون در پى تحقق اهداف خود است دعوت او را رد کرد و به هیچ وجه حاضر به رفتن نشد اما با اصرار و پافشارى نمایندگان اعزامى مامون، حضرت از روى ناچارى و اکراه مدینه را به قصد مرو ترک کرد.
مامون از همان ابتدا به ویژه پس از تحمیل ولایتعهدى با امام دوگانه برخورد مىکرد. در این جا اگرچه برخى آگاهانه یا از روى ناآگاهى به طرفدارى از حکومتبنىعباس و مامون مىخواهند وى را فردى مخلص و مؤمن و معتقد به امام علیه السلام معرفى کنند و مساله پیشنهاد و واگذارى ولایتعهدى را به على بن موسى الرضا علیه السلام نشانه ایمان و ارادتش بدانند اما غافل از آن که این حرکت مرموزانه و خائنانه نه تنها به امام علیه السلام خدمت نبود، بلکه با تحقق بخشى از اهداف شوم خود، زمینه شهادت آن حضرت را نیز فراهم ساخت.
دلیل این مدعا همان برخوردهاى زشت و دوگانهاش بود که پس از این جریان از خود نشان داد و در تاریخ به گوشههایى از آن اشاره شده است. و ما نیز در این نوشتار کوتاه دوازده مورد از همان برخوردها را جمعآورى کرده، تقدیم شیفتگان امام علیه السلام مىنماییم. به این امید که گامى در جهت تبیین مظلومیت امام رضا علیه السلام و شناساندن چهره مامون باشد.
1- جلب دانشمندان جهت مغلوب کردن امام علیه السلام:
از جمله اقدامات مامون پس از ولایتعهدى امام رضا علیه السلام این بود که علما، دانشمندان، رؤساى مذهبى یهود، نصارى، صابئه، اصحاب زردشت، نسطاس رومى (1) و دیگران را جمع کرد تا با مطرح کردن سؤالات کلامى و اعتقادى امام را مغلوب ساخته و به خیال خود حضرت را در جمع علما و دانشمندان مفتضح و رسوا کند.
صدوق از احمد بن على رویات کرده که گفت: «از ابوالصلت هروى پرسیدم که چگونه مامون با آن اکرام و محبتى که نسبتبه امام اظهار مىکرد و او را ولیعهد خود گردانیده بود، راضى به قتل امام شد؟ ابوالصلت گفت: مامون بدین جهت این محبتها را مىنمود و ولایتعهدى را واگذار کرد تا مردم تصور کنند که امام به دنیا رغبت پیدا کرده و محبتش در دلهاى مردم کم شود، اما چون دید که این کار باعث ارادت و اخلاص مردم شده، علماى تمام فرق را از یهود، نصارى، مجوس، صابئان، براهمه، ملحدان، دهریان و علماى تمام ملل و ادیان را جمع کرده که با آن حضرت مباحثه و مناظره نمایند. شاید که بر او غالب گشته و در آن حضرت عجز و نقصى ظاهر شود و به این سبب اعتقاد مردم نسبتبه امام سستشود و این نقشه و تدبیر نیز برخلاف مقصود او نتیجه داد و تمام آنها شکستخورده و به فضیلت آن حضرت اقرار و اعتراف کردند. (2)
2- برهم زدن مجلس امام و طرد مردم:
دومین برخورد زشت مامون که پس از ولایتعهدى نسبتبه امام رضا علیه السلام انجام داد، مساله برهمزدن جلسات علمى آن حضرت بود. زیرا هنگامى که از شکستخوردن امام در جلسات دانشمندان مایوس گردید و مشاهده کرد که هر لحظه شخصیت نهفته امام علیه السلام براى دوست و دشمن آشکار مىشود، سختبه وحشت افتاد. در یک مورد خود اقدام به برهم زدن جلسه مباحثات علمى امام علیه السلام کرد و در مورد دوم به محمدبن عمرو طوسى دستور داد تا مردم را از حضور امام طرد کرده و جلسه را به هم بزند.
ابن شهرآشوب از طبرى نقل مىکند: «از عدهاى دعوت شد تا در حضور مامون با امام رضا علیه السلام درباره امامتبحث و گفت وگو کنند. پس از دریافت اجازه، یحیى بن ضحاک سمرقندى را برگزیده و به محضر امام علیه السلام فرستادند. حضرت فرمود: اى یحیى! بپرس. یحیى گفت: اى فرزند رسول خدا! تو بپرس که مایه شرف و سربلندى من شود. حضرت فرمود: اى یحیى! چه مىگویى درباره مردى که ادعاى راستى براى خود کرده و راستگویان را تکذیب نموده است، آیا یک چنین فردى در دینش صادق و محق استیا دروغگو است؟ یحیى یک ساعتسر در گریبان برده، هر چه فکر کرد، نتوانست جوابى بدهد. مامون گفت: اى یحیى! جواب بده. یحیى پاسخ داد: وى حجت را از دستم گرفته است و هیچگونه پاسخى ندارم.
مامون به امام گفت: این چه مسالهاى است که یحیى اقرار به عجز کرده است؟
امام فرمود: اگر یحیى گمان دارد که بر آن شخص لازم است که راستگویان را تصدیق کند پس بر چنین کسى که علیه خودش شهادت عجز و ناتوانى داده، امامتى نخواهد بود که سر منبر رسول خدا صلى الله علیه و آله بگوید: من سرپرستى شما را به عهده گرفتم، در حالى که بهتر از شما نیستم، در حالى که امیر از رعیتبهتر است. و همچنین اگر یحیى گمان برد که او صادقین و راستگویان را تصدیق کرده پس امامتى براى اقرار کننده علیه خودش نخواهد بود که بر فراز منبر بگوید: در وجود من شیطانى هست که مرا پیوسته در معرض کار اشتباه و خلاف قرار مىدهد، در حالى که در امام، شیطان وجود ندارد. اگر یحیى گمان کند که وى راستگویان را تصدیق کرده، باز هم براى آن فرد امامتى ثابت نخواهد شد. زیرا وقتى که دوستش دربارهاش اقرار کرده که امامت ابوبکر کارى برخلاف مصالح امتبوده که خداوند همگان را از شرش حفظ کرد و هر که شبیه آن را انجام دهد، او را بکشید، زمینه امامتبراى او ثابت نمىباشد. این جا بود که مامون از روى خشم و عصبانیتبر سر حاضران فریاد کشید که همگان از ترس و وحشت مجلس را ترک گفته و متفرق شدند. (3)
3- سکوت مامون در برابر اهانتبه امام:
از دیگر برخوردهاى زشت و زننده مامون نسبتبه امام رضا علیه السلام پس از ولایتعهدى این بود که اگر کسى به امام اهانت مىکرد، نه تنها پرخاشگر را مورد تنبیه قرار نمىداد، بلکه با سکوت خود او را تشویق به اهانتبیشترى مىکرد.
على بن محمد بن سیار از پدرانش نقل کرده: «وقتى که بیعت گرفتن براى امام رضا علیه السلام تمام شد، باران کم شد. مردم کمى باران را در اثر این ولایتعهدى پنداشتند. مامون از امام خواست تا نماز استسقاء بخواند. حضرت در پاسخ فرمود: رسول الله صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم که مىفرمود فرزندم تا روز دوشنبه صبر کن و آنگاه جهت نماز استسقاء به بیابان بیرون شو که خداوند براى آنها باران خواهد فرستاد و به مردم هم اطلاع ده تا بیشتر از فضل و عظمتت و جایگاهت نزد خداوند باخبر شوند.
پس حضرت روز دوشنبه از خانه خارج گشت و پس از نماز و دعا از خداى خواستند که باران رحمت را بر مردم فرو فرستد اما تا موقع رفتن به خانههایشان بارش نکند و از منبر پائین آمد و به خانه برگشت. همین که مردم به خانههاى خود رسیدند، بارش باران شروع شد. از این که آثار کرامت و عظمت امام را مىدیدند، بسیار خوشحال شده بودند.
پس از این جریان، امام بر مامون وارد شد، شخصى به نام «حمید بن مهران» زبان بدگویى گشوده و به ساحت مقدس امام رضا علیه السلام اهانت کرد و گفت: «تو از حد خود تجاوز کرده و مردم را فریب دادى. اگر راست مىگویى، از این دو صورت شیرى که بر مسند مامون نقش بسته بخواه تا مرا بگیرند. حضرت در خشم شده و فریاد زد، این مرد فاجر را بگیرید و او را بدرید و چیزى از آثارش نگه ندارید. یک مرتبه این دو صورت شیر به دعاى امام علیه السلام به دو شیر درنده تبدیل گشته، حمید را گرفته، پارهپاره کردند و خوردند. این جا بود که مامون از ترس و وحشت از هوش رفت و پس از آن که به وسیله گلاب وى را به هوش آوردند، آن دو شیر (به زبان اشاره) از امام پرسیدند که درباره مامون چه دستورى مىدهید؟ آیا او را هم به صاحبش ملحق کنیم؟ حضرت فرمود: خیر، به سر جاى خود برگشته و همانگونه که بودید باشید. (4)
4- اهانت مامون به شخص امام رضا علیه السلام
مامون در آن روزها پافراتر نهاده و از این که مىدید موفقیت امام علیه السلام بیشتر مىشود و با برگزارى جلسات، عظمت علمىاش آشکارتر مىشود، در یکى از روزها پس از به هم زدن جلسه علمى امام او را احضار کرده و با کمال خشم و عصبانیتبه آن حضرت توهین مىکند. ابوالصلت هروى مىگوید: «به مامون خبر دادند که اباالحسن الرضا علیه السلام مجالس کلام و عقاید برگزار کرده و مردم شیفته دانش او شدهاند. مامون بلافاصله به محمد بن عمرو طوسى (حاجب خویش) دستور مىدهد که مردم را از حضورش طرد نموده و بیرون کند. سپس امام رضا علیه السلام را احضار کرده و وقتى که نگاهش به امام مىافتد، به آن حضرت اهانت مىکند. حضرت با دیدن این منظره به خشم آمده و از نزد او بیرون مىرود.» (5)
5- کتمان فضائل امام هشتم علیه السلام:
هنگامى که رجاء بن ابى الضحاک (همسفر امام از مدینه تا مرو) بر مامون وارد مىشود، وى از او درباره حالات امام رضا علیه السلام در بین راه مىپرسد. رجاء هر آنچه که دیده بود، از زهد، تقوا، پاراسایى، آیات، کرامات و معجزات، همه را بازگو کرد. مامون در پاسخ به رجاء گفت: «آرى، اى ابن ابى الضحاک! حقیقت همین است که تو مىگویى. او بهترین، عالمترین و زاهدترین فرد روى کره زمین است اما آنچه را که دیدى، به کسى اطلاع نده تا فضلش بر کسى ظاهر نشود، مگر از زبان من.» (6) نکته مهم این جا است که مامون به بهانه این که فقط بر زبان من اینها ظاهر شود از پخش آنچه را که رجاء دیده بود، به شدت جلوگیرى کرده بود و خود او نیز آنها را براى کسى نگفت، مگر در موارد بسیار محدود آن هم از روى ناچارى، به گونهاى که اگر ممکن بود، همانها را نیز بر زبان نمىآورد.
6- پخش شایعات دروغ علیه امام علیه السلام:
تمام تلاش دستگاه حاکم بر این بود که به هر شکل ممکن شخصیت امام رضا علیه السلام را در نظر مردم پایین آورد و علاوه بر سرپوشگذاردن بر محاسن اخلاقى و مراتب علمى حضرت به شایعاتى دروغین علیه او در جامعه بپردازند تا بدینوسیله امام علیه السلام را ترور شخصیت کرده باشند.
اینک نظر شما را به سه نمونه جلب مىکنیم که بیانگر تلاش پىگیر و مستمر آنها در این راستا است:
1- روزى ابوالصلت هروى از امام پرسید: «اى فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله! این سخن چیست که مردم آن را از شما نقل مىکنند؟ حضرت فرمود: مثلا چه مىگویند؟
گفت: مىگویند که شما ادعا مىکنید که مردم بندگان شما هستند. امام فرمود: اى عبدالسلام اگر همه مردم بندگان ما باشند، چنان که مىگویند، پس ما این غلامان را به چه کسى بفروشیم؟ گوید: عرض کردم، راست گفتى اى فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله»
2- حضرت ابتدا به اسحاق بن عیسى عباسى مىفرماید: «به من خبر رسیده است که مردم مىگویند: ما گمان مىکنیم که مردم بندگان و غلامان ما هستند. نه به حق آن خویشى که با رسول خدا صلى الله علیه و آله دارم، چنین چیزى را هرگز نگفتهام و نه از پدرانم چنین چیزى را شنیدهام و نه از یکى از اجدادم چنین چیزى به من گزارش رسیده است. لکن این گفته که مردم بنده ما هستند در این که اطاعت ما بر آنها واجب است و در دین پیرو ما هستند، این پیام را به همه برسانید.» (7)
3- همچنین هشام بن ابراهیم عباسى که فضل بن سهل او را به عنوان مراقب امام علیه السلام قرار داده تا بر حضرت علیه السلام سختگیرى کند، از طرف امام رضا علیه السلام به دروغ پخش کرده بود که آن حضرت ساز و آواز را براى او حلال کرده است و هنگامى که از امام رضا علیه السلام در این باره پرسیده شد، در پاسخ فرمود: «این زندیق دروغ گفته است.» (8)
حال سؤال ما این است که چرا از این شایعات پیش از آمدن امام رضا علیه السلام به مرو خبرى نبود و اگر شایعهافکنى دستگاه بنىعباس نبود، مردم از کجا چنین سخنان پوچ را مىدانستند؟
7- برهمزدن نماز عید پیشنهادى خود:
با این که امام علیه السلام شرط کرده بود که در هیچ کارى دخالت نکند، مامون از امام رضا علیه السلام خواست که نماز عید را برگزار کند و با رد این پیشنهاد از سوى امام، مامون با پافشارى و اصرار زیاد امام علیه السلام را آماده خواندن نماز عید کرد.
حضرت فرمود: من به روش و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله نماز عید را مىخوانم، آنگاه با پاى پیاده همراه با تکبیر، نمازگزاران را به طرف محل برگزارى نماز عید حرکت داد. این برنامه رعب و وحشتى عجیب در دل عباسیان به ویژه مامون عباسى به وجود آورد. از این رو پیش از آن که امام علیه السلام به محل برگزارى نماز برسد، مامون پیام فرستاد که به خانه بازگردد. (9)
8- درخواست اقامت در عراق:
چون ماندن امام رضا علیه السلام در مرکز خلافتبراى مامون مشکلاتى به وجود آورده بود، نمىدانست که چگونه از امام رهایى یابد و مشکلات گذشته پیش نیاید. بدین وسیله به این فکر افتاد تا از امام درخواست رفتن به عراق نموده و در آنجا آن حضرت را وادار به اقامت اجبارى کند.
محمدبن عبدالله افطس گوید: بر مامون داخل شدم. پس او مرا بسیار به خود نزدیک گردانده و احترامم کرد. سپس گفت: خداى رحمت کند ابوالحسن الرضا علیه السلام را. چه قدر عالم بوده است! روزى مرا از یک امر بسیار عجیبى باخبر ساخت، چرا که پس از پایانپذیرفتن بیعت مردم با وى براى ولایتعهدى، شبى ضمن گفت وگو با او به وى گفتم: فدایتشوم! چنین مىبینم که تو به عراق بروى و من در خراسان خلیفه و نماینده تو باشم. حضرت لبخندى زده فرمود: به جانم قسم چنین کارى نخواهم کرد. زیرا در این سرزمین براى ما مسکنى هست که هرگز از اینجا بیرون نخواهم رفت تا مرگ من فرا رسد و از همین جا به سوى محشر خواهم رفت. به او عرض کردم: چه کسى این را به تو گفته است؟ در پاسخ گفت: آگاهى من نسبتبه جایگاهم همانند علم و آگاهى من استبه جایگاه تو. عرض کردم: جایگاه من کجاست؟ فرمود: بین من و تو فاصله مکانى بسیارى خواهد بود. من در مشرق مىمیرم و تو در مغرب خواهى مرد. پس هر چه تلاش کردم که او را به خلافت تطمیع کنم، او نپذیرفت. (10)
9- ترور نافرجام امام علیه السلام:
مامون عباسى حتى یک لحظه از فکر و خیال امام رضا علیه السلام بیرون نمىرفت و هر بار که نقشه مىکشید، همچنان بىنتیجه مىماند و نقش بر آب مىشد، تا شبى عدهاى از غلامان حلقه به گوش را طلبید و از آنها خواست تا به منزل بروند و با هجوم یکباره خود، با شمشیر، امام علیه السلام را از پاى درآورند.
هرثمة بن اعین در حدیث مفصلى از صبیح دیلمى نقل کرده که: «مامون مرا به همراه سى نفر از غلامان مورد اعتماد خود، شبانه به خانه امام رضا علیه السلام جهت قتل آن حضرت فرستاد و طبق دستور مامون غلامان وارد عمل شده و در یک لحظه این سى نفر آن قدر بر بدن امام علیه السلام شمشیر زدند که یقین به کشتهشدن وى نموده و روز بعد به همراه مامون جهت تشییع و خاکسپارى حضرت به طرف خانه امام رضا علیه السلام رهسپار شدیم اما برخلاف انتظار دیدیم که حضرت در محراب عبادت به نماز مشغول است.
صبیح گوید: به دستور مامون جهت تحقیق خدمت آن حضرت رسیدم. تا پاى خود را بر پاشنه درب گذاردم، حضرت فرمود: اى صبیح! عرض کردم: لبیک یا مولاى! در دم به روى زمین خوردم. حضرت فرمود: خداى تو را رحمت کند: یریدون لیطفؤوا نور الله بافواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون» . (11)
10- تبعید و زندانى نمودن امام در سرخس:
علامه مجلسى از عیون اخبار الرضا علیه السلام به سند خود از هروى نقل مىکند: «روزى در سرخس به در خانهاى که امام در آن زندانى بود رفتم. در آن را بسته دیدم. پس از زندانبان اجازه ورود و ملاقات خواستم. او گفت در حال حاضر نمىتوانید با او ملاقات کنید. عرض کردم به چه جهت؟ گفت: بسا مىشود که در شب و روز هزار رکعت نماز مىگذارد، فقط سه نوبت در شبانهروز از نماز فارغ مىشود. یک مرتبه در وسط روز و یک مرتبه پیش از ظهر و مرتبه سوم وقتى که آفتاب به زردى مىگراید و او در این سه نوبت گرچه به نماز نمىپردازد، در محل نماز خود نشسته و با خداى خود مناجات مىکند.» (12)
11- نقشه کشتن امام در حمام:
بار دیگر مامون عباسى براى رهایى از امام علیه السلام به تلاش دیگرى دست مىزند.
اما این بار نیز همانند گذشته با هوشیارى امام رضا علیه السلام تیرش به سنگ مىخورد. او مىخواست امام علیه السلام را در حمام به قتل برساند. آن هم با یک نقشه از پیش طراحى شده. نقل کردهاند که وى طى نامهاى از امام رضا علیه السلام درخواست کرده بود تا به حمام رفته و حجامت کند. حضرت به هیچ وجه حاضر نشد در آن وقتى که او گفته بود، به حمام برود و با این که مامون پافشارى زیاد مىکرد، همچنان حضرت از رفتن خوددارى ورزید تا این که همان روز فضل بن سهل معروف به ذوالریاستین توسط عدهاى به وسیله شمشیر در حمام کشته شد. به دنبال این ماجرا عدهاى از سپاهیان و از فرماندهان به در خانه مامون رفته و مىگفتند مامون او را کشته است. (13)
12- به شهادت رساندن امام رضا علیه السلام:
فشار بیش از حد عباسىها و به ویژه فضل بن سهل و حسن بن سهل بر مامون وى را بر آن داشت تا تصمیم به کشتن امام بگیرد. سرانجام در آخر ماه صفر دویست و سه هجرى (14) آن حضرت را به وسیله انگور یا انار (15) زهرآگین به شهادت رساند.
کیفیتشهادت امام علیه السلام:
کیفیتشهادت حضرت امام رضا علیه السلام بنا به نقل عبدالله بن بشیر چنین است. وى مىگوید: «مامون دستور داد تا ناخنهایم را بلند نگه دارم و به کسى هم این راز را نگویم. پس روزى مرا طلبید و چیزى را که شبیه به تمرهندى بود، به دستم داد. گفت این را با دو دستخود خمیر کن و من چنان کردم. سپس برخاست و بر امام رضا علیه السلام وارد شد و از آن حضرت جویاى حال شد و گفت: آیا امروز، از ملازمان کسى نزد تو آمده است؟ حضرت فرمود: خیر. مامون در غضب شده و بر غلامانش فریاد زد و آنگاه به همان غلامى که از پیش به او آن دستور را داده بود. گفتبراى حضرت انار بیاورد و همین که انار را حاضر کرد، مامون به او دستور داد تا با دو دستخود آب انار را بگیرد. وقتى که آماده شد، از حضرت خواست تا آن را بیاشامد و همین سبب رحلت امام شد و پس از دو روز امام علیه السلام از دنیا رفت.» (16)
وحشت مامون از بازتاب شهادت امام رضا علیه السلام:
با این که مامون به وسیله این جنایتبه حسب ظاهر فکرش از امام علیه السلام راحتشد اما از طرفى دیگر به شدت نگران عواقب این کار بود. زیرا به هر صورت مردم او را مقصر بلکه قاتل امام رضا علیه السلام مىدانستند و ممکن بود که ضربه سختى از طرف علوىها و پیروان امام علیه السلام بخورد. بدینجهت مىبینیم وقتى امام علیه السلام از هوش مىرود و صداى شیون و گریه بلند مىشود، کنیزان مامون و زنان او پاى برهنه و موى پریشان به سوى امام علیه السلام دویده، مامون نیز با پاى برهنه و سربرهنه گریهکنان در حالى که به سر و صورت مىزد، به سوى امام شتافت. همین که بالاى سر امام قرار مىگیرد، امام به هوش مىآید. مامون عرضه مىدارد: سیدى! به خدا نمىدانم که کدامین مصیبتبرایم بزرگتر است، آیا از دست دادن تو یا تهمت مردم که از این پس خواهند گفت که من تو را کشتهام؟
یاسر مىگوید: حضرت با گوشه چشم خود نگاهى به سوى مامون افکنده، فرمود: معاشرت و رفتارت را با فرزندم ابوجعفر نیکو گردان. زیرا عمر تو و او نزدیک به هم است. سپس بین دو انگشتسبابه خود جمع کرده و هر دو را کنار یکدیگر گرفت. یاسر مىگوید: چون پاسى از شب گذشت، حضرت به لقاء الله پیوست و صبح روز دیگر تمام مردم اطراف خانه امام علیه السلام جمع شده و مىگفتند: فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله کشته شد. مامون او را کشته است. مامون که به شدت وحشت زده شده بود، نزد محمد بن جعفر بن محمد علیه السلام عموى امام رضا علیه السلام
رفت و از او درخواست کرد تا به مردم بگوید: امشب جنازه امام رضا علیه السلام بیرون آورده نمىشود. و همین که مردم متفرق شدند، دستور داد تا شبانه امام علیه السلام را غسل داده و دفن کنند. (17)
پىنوشتها:
1) سفینةالبحار، ج 2، ص 238.
2) منتهى الامال، ج 2، ص 292، مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 351، اعلام الورى، ص 315.
3) مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 351.
4) همان، ص 370.
5) سفینة البحار، ج 2، ص 238.
6) الحیاة السیاسیة للامام الرضا علیه السلام، ص 372
7) الکافى، ج 1، ص 187.
8) وسائل الشیعه، ج 12، ص 227; رجال مامقانى، ج 3، ص 291; بحارالانوار، ج 49، ص 263.
9) سفینةالبحار، ج 2، ص 238; مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 371; منتهى الامال، ص 29 و اعلام الورى، ص 322.
10) مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 337.
11) بحارالانوار، ج 49، ص 186 و مناقب آل ابىطالب: ، ج 4، ص 349.
12) بحارالانوار، ج 49، ص 170 و مناقب ابن شهرآشوب، ج 4 ص 347.
13) ارشاد مفید، ص 294 و اعلام الورى، ص 232.
14) بحار الانوار، ج 49، ص 292- 293.
15) اعلام الورى، ص 328.
16) ارشاد مفید، ص 296.
17) عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 241.