جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا (علیه السلام)
احمد ترابى
بنیاد پژوهشهاى اسلامى ـ گروه تاریخ
این شکوه و جلال که در بارگاه امامان مىبینى!این دلهاى مشتاق که شیفته زیارت اهلبیت رسول صلىاللهعلیهوآله مىیابى!این چشمان خسته و رمد دیده که با نگاه به ضریح على بن موسى الرضا علیهالسلام بىاختیار به بارش مىنشیند و نشاط و معنویت مىآفریند.این پاهاى خسته که مسافتهاى طولانى راه پیموده و چون به حریم حرم رضوى مىرسد، خستگى از یاد مىبرد و ساعتها با احترام و ادب در برابر امام مىایستد و شاهد گفتگوهاى بىریا و خالصانه زائران، با مهربانِ غریب نواز مىشود.
هیچکدام بىدلیل نیست!
شاید براى آنان که امام را نمىشناسند، و حکمت زیارت را در نمىیابند. آنان که راز ارتباط دلها با امام رأفت و رحمت را کشف نکردهاند، این همه ابراز احترام و محبّت شگفتانگیز به نظر آید! حتّى ممکن است براى برخى از آشنایان و زائران که خود به زیارت آمده و همراه با انبوه مشتاقان، در جذبه ولایت و محبّت رضوى قرار گرفتهاند، سرّ این شیفتگى آشکار نباشد! ولى این واقعیتى است آشکار و غیر قابل انکار.
عترت، سرآمد امّت
آنچه بدیهى مىنماید، این است که در مجموعه امّت اسلامى، همه اهل ایمان در پایدارى بر ایمان و پاسدارى از شایستگیها و مقابله با کجیها، همسان نیستند، بلکه برخى از آنان بر گروهى دیگر در این میدان سبقت جسته و برترى و کمال و فضیلت را از آنِ خود ساختهاند.
از آیات قرآن و منابع روایى معتبر استفاده مىشود: همانگونه که امّت اسلامى بر سایر امّتها برترى یافته و عهدهدار دفاع از بایستهها و مبارزه با زشتیها شده است، در میان امّت اسلامى، عترت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله بالاترین امتیاز را در این زمینه دارا هستند و بر سایر افراد و مجموعههاى اسلامى برترى یافتهاند.
شگفت نیست اگر کسانى نخواستهاند این امتیاز را براى عترت پیامبر صلىاللهعلیهوآله قایل شوند، چرا که پیش از آنان و پس از آنان کسانى مدّعى بودهاند که پیامبر اسلام و قرآن بر دیگر انبیا و کتابهاى آسمانى برترى نداشته، بلکه معتقد شدهاند که از صدق و راستى برخوردار نبودهاند! غافل از اینکه انکار آفتاب، انکار خود است و محروم گذاشتن خویش از نور و رحمت به شمار مىآید.
اکنون شایسته است، در تبیین مقام عترت و جایگاه امامت از سخنان عالم آل محمّد صلىاللهعلیهوآله حضرت رضا علیهالسلام بهره گیریم، آنجا که در جمع بزرگى از عالمان عراق و خراسان آیه «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِن عِبادِنا»(1) مطرح گردید و این پرسش به میان آمد که وارثان کتاب الهى و برگزیدگان از میان بندگان خدا چه کسانى هستند؟
عالمان عراق و خراسان که در مجلس مأمون گردآمده و از مکتب اهلبیت بهرهاى نبرده بودند، اظهار داشتند که همه امّت اسلامى برگزیدگان خداوند و وارثان کتاب الهى هستند. امّا امام على بن موسى علیهالسلام که در آن جلسه محور آرا و مرجع نقد و تحلیل انظار شناخته مىشد، فرمود: من این نظر را که عالمان عراقى وخراسانى اظهار داشتند، صحیح نمىدانم، زیرا منظور آیه از وارثان کتاب و برگزیدگان، فقط عترت طاهره پیامبر صلىاللهعلیهوآله است و نه همه امّت.
امام علیهالسلام در ارائه دلیل براى این وجه تفسیر، از خود قرآن بهرهجست و فرمود: در آیه بعد خداوند فرموده است:
«جَنّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها...».(2)
یعنى وارثان کتاب و برگزیدگان الهى همه اهل بهشت بوده و از نعمتهاى بهشتى برخوردار خواهند بود، این در حالى است که خداوند در آیه قبل ـ آیه 32 ـ امّت اسلامى را به سه گروه 1 ـ ظالم به خود 2 ـ میانهرو 3 ـ پیشتاز نیکیها معرّفى کرده است و شک نیست که این سه گروه با یکدیگر برابر نبوده همه بىچون و چرا اهل بهشت نخواهند بود، بلکه پیشتازان راه خیر و رستگاران و برخورداران از فضل گسترده الهى از این امتیاز برخوردارند.
در ادامه این حدیث امام علیهالسلام به ارائه دلایلى از قرآن پرداخت که هر کدام از آنها عترت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله را سرآمد امّت اسلامى و پاکیزهترین و شایستهترین امّت براى تداوم بخشیدن به راه نبىّاکرم صلىاللهعلیهوآله و وراثت کتاب الهى و تبیین و تفسیر آن براى رهپویان ایمان و اسلام معرّفى کرده است.(3)
هم محبّت، هم معرفت
شیفتگان و ارادتمندانى که به زیارت على بن موسى علیهالسلام مىآیند به دو گروه تقسیم مىشوند:
1 ـ زائرانى که در قلب خویش، نسبت به ساحت امام، احساس محبّت و دوستى و احترام دارند، ولى نمىتوانند دلیل این محبّت و ارادت را توضیح دهند.
2 ـ زائرانى که همراه با این شیفتگى و محبّت، داراى معرفتى شایسته نسبت به مقام امام و جایگاه امامت هستند و مىتوانند دلیل آن را بیان کنند و اگر از آنان سوءال شود که دلیل توجّه و روى آورى مردم به بارگاه امامان چیست و اساساً زیارت امام چه نسبتى با باورهاى دینى و اسلامى دارد، به راحتى و روشنى مىتوانند آن را شرح دهند.
کسانى که در گروه نخست جاى دارند، شیفتگانى با احساسند، ولى کسانى که در گروه دوّم قرار دارند، شیفتگانى با احساس و نیز با معرفت؛ مىباشند. و شیعه واقعى کسى است که نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت هم محبّت داشته باشد و هم معرفت. زیرا آنگاه که محبّت و معرفت در کنار هم قرار گیرند و به یکدیگر یارى رسانند، زائر امام، زائرى واقعى مىشود و زیارت مقدمهاى براى معرفت بیشتر و مایه استحکام ارتباطهاى درونى و معنوى است.
کدام زائر، ارجمندتر است؟
محبّت به پاکان و نیکان، چه همراه با معرفت و چه بدون آن، به هر صورت نیک است، ولى آنچه بدان ارزش مىبخشد، و دوستداران را شایسته برخوردارى از الطاف محبوب مىسازد، این است که محبّت همراه با معرفت و شناخت باشد. در زیارت جامعه مىخوانیم:
«اللّهم... اسئلک اَنْ تُدْخِلَنى فى جُملة العارفین بهم وبحقّهم».
خداوندا! از تو مىخواهم که مرا در شمار عارفان به خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآله و آشنایان به حقّ آنان قرار دهى.
در بخش دیگرى از این زیارت که شیخ صدوق رحمهالله از امام هادى علیهالسلام نقل کرده است، امام علیهالسلام معارفى را تحت عنوان زیارت، بیان فرموده است که یک زائر باید بدانها توجّه داشته و آگاه باشد:
«اُشْهِدُ اللّهَ واُشْهِدُکم انّى موءمنٌ بکم وبِما امَنْتُمْ به».
خداى را به گواهى مىطلبم و نیز شما ـ خاندان رسالت ـ را شاهد مىگیرم که من به شما و نیز به باورهاى مورد قبول شما ایمان دارم.
«کافرٌ بعدوّکم وبما کَفَرْتُم به»
دشمنان شما را انکار منکنم و آنچه شما قبول ندارید، من نیز قبول ندارم.
«مُسْتَبْصِرٌ بِشأنکم وبضلالةِ مَنْ خالَفَکُمْ»
نسبت به شأن و منزلت شما بصیرت دارم و مىدانم که مخالفان شما در گمراهى به سر مىبرند.
«مُوالٍ لکم وَلاَِوْلیائکم مُبْغِضٌ لاَِعْدائکم ومُعادٍ لهم».
شما و دوستانتان را دوست دارم و به دشمنان شما کینه مىورزم و آنان را دشمن مىدارم.
«سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ».
هر کس با شما سازش داشته باشد، من با او مسالمت دارم و هر کس با شما از درِ جنگ و ستیز درآید، با او ستیز خواهم داشت.
«مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ مُبْطل لِما اَبْطَلْتُمْ، مطیعٌ لکم، عارفٌ بِحَقِّکُمْ».
آنچه را شما حق بدانید من نیز حق مىدانم و آنچه را شما باطل شمارید، من نیز باطل شمارم، رهنمودهایتان را اطاعت مىکنم و به حق شما عارف و آگاهم.
این عبارتها گرچه به صورت دعا و زیارت بیان شده است، امّا هر جمله آن، در بردارنده معارفى است که در بسیارى از روایات و آیات قرآن مورد اشاره یا تصریح قرار گرفته است.
اقرار به این فضایل، براى شیعیان و اهل ولایت آسان است، امّا کسانى که با اهلبیت و مکتب آنان آشنایى ندارند، چه بسا گرفتار ابهام و حیرت شوند و از خود بپرسند که: بهراستى اهلبیت علیهمالسلام چه کسانى هستند و چه جایگاهى دارند که باید به آنان ایمان داشت، مطیع و دوستدار آنان بود و از راه و روش دشمنان و مخالفان ایشان دورى گزید؟
حتّى گاه دیده شده است که برخى از ناآشنایان با مکتب اهلبیت، به شیعه اعتراض کردهاند که چرا شما این همه احترام و مقام را براى امامان خود قایل هستید! مگر آنها با سایر علما و مسلمانان چه فرقى دارند، چرا براى آنان بارگاه مىسازید و چرا از راههاى دور و نزدیک به زیارت ایشان مىشتابید!
زائران حضرت رضا علیهالسلام در پاسخگویى به این پرسشها و اعتراضها به دو گروه تقسیم مىشوند:
الف ـ برخى از پاسخ گفتن باز مىمانند و نمىدانند به این سوءالها و اعتراضها چگونه باید پاسخ داد.
ب ـ گروهى هم با بصیرت و آگاهى و معرفتى که نسبت به ساحت پاک امامان دارند، با گشاده رویى و شکیبایى و با دلایل قانع کننده، به این پرسشها پاسخ مىدهند.
آنچه از زائر شایسته حضرت رضا علیهالسلام انتظار مىرود، این است که بتواند در برابر منکران و مخالفان و ناآشنایان با مکتب اهلبیت علیهمالسلام ، سخن و دلیلى داشته باشد و با سکوت خود، منکران را جسور و گستاخ نسازد.
البته لازم به یادآورى است که هرگز انسان نمىتواند با خواندن یک یا چند کتاب مختصر، به مرتبهاى از دانش و معرفت برسد که هرگونه سوءال یا اشکالى را پاسخ دهد و به بحث و گفتگو با منکران بپردازد. روش صحیح این است که ناآشنایان با مکتب اهلبیت علیهمالسلام را به اهل نظر و عالمان شناخته شده دینى که عمرى را صرف فهم و مطالعه مباحث دینى کردهاند راهنمایى کنیم و خود از بحث با آنان بپرهیزیم، زیرا بحث و مناظره نیاز به تخصّص و اطلاعات کافى دارد.
امّا اینکه توصیه مىشود، زائر باید اهل مطالعه و معرفت و فهم دینى باشد به خاطر این است که در برابر برخى سوءالها، گرفتار سردرگمى و حیرت نشود و دستکم براى خودش حجّت و دلیل داشته باشد.
امام کیست؟
پاسخ این سوءال را از کلام امام على بن موسى الرضا علیهالسلام مىآوریم:
«الامامُ کالشَّمس الطالعة المجلِّلَة بنورها للعالم»
امام چونان خورشید نورافشانى است که با نور خود روشنگر جهان است.
«وهى فى الافق بحیث لا تنالَها الاَیْدى والأبصار»
در جایگاهى قرار دارد که دستها و چشمها بدان نایل نمىشود.
«الامام الماء العذب على الظَّمآء»
امام، آب گوارایى است از پس تشنگى و عطش.
این تعابیر بلند در باره امام، عبارتهایى شاعرانه، ادبى و مبالغهآمیز نیست، بلکه بازگوکننده جایگاه و منزلت واقعى امام است، و به همین دلیل امام رضا علیهالسلام پس از این تعابیر بلند، به این سوءال نهفته در ذهن مخاطبان پاسخ مىدهد که: بهراستى نورافشانى امام در چه زمینهاى است و امام براى کدام تشنگى، مانند آب گوارا است؟
«والدّال على الهدى والمنجى مِنَ الرّدى»
امام، رهنماى بشریّت به سوى هدایت و نجاتدهنده آنان از پستى و فرومایگى است.
«الامام الانیس الرفّیق والوالد الشفیق والاخ الشقیق»
امام براى انسانها، همدمى رفیق، و پدرى مهربان و برادرى همانند است.
«والامّ البرّة بالولد الصغیر، ومفزع العباد فى الداهیة النَّآد»
امام به امّت خویش مهر مىورزد، همانند مادرى که به فرزند خردسال خود مهربان و نیکوکار است، امام پناهگاه بندگان خدا در مصیبتها و دشواریهاى عظیم است.
«الامامُ امینُ اللّه فِى خَلْقهِ و حُجَّتُه على عبادهِ و خلیفَتُه فى بلادهِ والدّاعى الى اللّهِ، والذّابّ عَنْ حُرُمِ اللّه».
امام، امین الهى در میان خلق و حجّت خداوند بر بندگان او و خلیفه پروردگار در جامعه بشرى است. امام مردم را به سوى خدا دعوت مىکند و از حریم ارزشهاى الهى و ساحت قدس خداوندى، پاسدارى مىکند.
«الامامُ المُطَهَّر من الذنوب، والمُبَرّأ عَنِ العیُوب».
امام از هر گناه، پاکیزه و از هر عیب و کاستى به دور است.
«المخصوصُ بالعلم، الموسومُ بالحلم، نظام الدّین».
امام داراى علم ویژه و حلم و بردبارى است و وجود او مایه استوارى دین است.
«وعزّ المسلمین، و غیظ المنافقین، و بَوار الکافرین».
امام مایه عزّت و سربلندى مسلمانان، و باعث ناخشنودى و نگرانى عمیق منافقان و عامل شکست و حقارت کافران است.
«الإمامُ واحدُ دَهْرِه، لایُدانیهِ اَحَدٌ ولا یُعادِلُه عالمٌ، ولا یُوجَد منه بَدَلٌ ولا لَهُ مثلٌ ولا نظیر».(4)
امام، یگانه عصر خویش است، بهطورى که هیچ کس در شرافت و فضیلت به پاى او نرسد و در دانش به مرتبه او راه نیابد، همانندى براى او یافت نمىشود و مثل و نظیر ندارد.
«لِلاِْمام علاماتٌ: یکونُ اَعْلَمُ النّاس واَحْکَمُ النّاس، واَتْقَى الناس واحلم الناس، واشجع الناس واعبد النّاس، واسخى الناس.»(5)
امام داراى نشانههایى است: امام آگاهترین، استوارترین، با تقواترین و بردبارترین مردم و از همه شجاعتر و عابدتر و با سخاوتتر است.
نگاهى دوباره
آنچه آوردیم، گوشهاى از فضایل و ویژگیهاى امام بود، در حالى که از کمالات امامان علیهمالسلام ، در روایات به شکل گستردهترى یاد شده است. در عین حال همین موارد که به صورت خلاصه یادآور شدیم، بسیار شگرف و عظیم است.
این ویژگیها را در سه زمینه مىتوان خلاصه کرد:
1 ـ منزلت امام نزد خدا؛
2 ـ ارتباط امام با مردم ؛
3 ـ شخصیّت معنوى و علمى امام.
منزلت امام نزد خدا
ـ امین الهى در میان خلق .
ـ حجّت و دلیل خداوند بر مردم.
ـ خلیفه الهى در جامعه بشرى.
ـ دعوت کننده مردم به سوى خدا.
ـ پاسدار حریم ارزشهاى الهى.
ارتباط امام با مردم
ـ راهنماى مردم به سوى هدایت.
ـ انیس مردم، چونان پدرى دلسوز و مهربان.
ـ پناهگاه مردم در مشکلات و دشواریها.
ـ مایه عزّت مسلمانان و باعث خشم منافقان و رسوایى کافران.
شخصیت معنوى و علمى امام
ـ برترى نسبت به همه مردم به لحاظ علم و فضیلت.
ـ برکنارى از هر گناه و کاستى.
ـ برخوردارى از علم ویژه و دانش مخصوص.
ـ برازندهترین به لحاظ شکیبایى، تقوا، شجاعت و سخاوت.
ـ عابدترین انسانها به درگاه خداوند.
انتخاب امام به اختیار خدا یا مردم؟
با توجه به مشخصّات و ویژگیهایى که براى امام برشمردیم، تعیین امام و شناسایى و انتخاب امام نمىتواند به انتخاب مردم باشد، زیرا انسانها نمىتوانند تشخیص دهند که چه کسى داراى برترین مقام علمى و معنوى است و مبرّا از هر گناه، چه آشکار و چه پنهان. مردم نمىتوانند با اندیشه و تجربههاى خود دریابند که چه کسى صلاحیّت خلافت الهى را دارد. تنها خداوند است که از دل همه انسانها با خبر است و مىداند که شایستهترینِ انسانها براى بردوش کشیدن بار امانت و خلافت الهى کیست.
پاسخ به این سوءال را نیز از کلام امام على بن موسى علیهالسلام مىآوریم، چه اینکه وقتى آن حضرت وارد مَرو شدند، در میان مردم بحث از امامت مطرح گردید و اختلاف نظریهها به وضوح پیدا بود.
شخصى به نام عبدالعزیز پیش امام آمد و از بحث و گفتگو و اختلاف نظر مردم درباره امامت خبر آورد! امام رضا علیهالسلام لبخندى زد و فرمود: اى عبدالعزیز! این گروه گرفتار ناآگاهى هستند و با نظریهپردازیهاى گوناگون، خود را گول زدهاند!
سپس امام درباره این نظریه که «امام را باید خود مردم انتخاب کنند» فرمود:
«هل یعرفونَ قدرَ الامامَة ومحلَّها مِنَ الاُّمة فَیَجُوز فیها اختیارُهم».
آیا اینان اساساً اهمیّت و جایگاه امامت را در میان امّت اسلامى مىدانند و ویژگیهاى امام و رسالتى که بر دوش اوست تشخیص مىدهند تا بتوانند براساس آن معیارها، کسى را براى امامت انتخاب کنند!
«اِنَّ الامامة اَجَلُّ قدراً واَعْظَمُ شاْناً واَعْلامکاناً واَمْنَعُ جانباً واَبْعَدُ غَوراً من اَنْ یبلغها النّاس بعقولهم».(6)
امامت، ارزشى والاتر، شأنى بزرگتر، جایگاهى برتر، موقعیتى فراتر و ژرفایى فزونتر از آن دارد که مردم بتوانند با ملاکهاى عقلى خویش، آن را اندازه گیرند و به آن برسند.
امامان علیهمالسلام به این مقام چگونه رسیدهاند؟
وقتى سخن از جایگاه و منزلت امامان به میان مىآید، بهطور طبیعى این سوءال به ذهن مىرسد که: بهراستى امامان علیهمالسلام این مرتبه عالى و این شایستگى و صلاحیّت را چگونه و به چه دلیل یافتهاند؟
قبل از پاسخ به این پرسش، یادآورى این نکته لازم است که این پرسش اختصاص به امامان ندارد، بلکه درباره همه انبیاى بزرگ الهى مانند نوح علیهالسلام ، ابراهیم علیهالسلام ، موسى علیهالسلام ، عیسى علیهالسلام و محمدبن عبداللّه صلىاللهعلیهوآله نیز همین مطرح بوده است که چرا خداوند، مقام نبوت و رسالت را به آنها داده و از میان خلق، آنان را برگزیده است؟
بنا بر این، پاسخ به این سوءال تنها متوجّه شیعه نیست؛ بلکه همه مسلمانان که به رسالت و مقام نبى اکرم صلىاللهعلیهوآله اعتراف و ایمان دارند، حتّى یهودیان و مسیحیان که به رسالت حضرت موسى علیهالسلام و عیسى علیهالسلام معتقدند باید به این سوءال پاسخ گویند.
و امّا پاسخ این است که چون خداوند داراى علم بىپایان و گسترده است، هنگامى که انسانها را آفرید، از همان آغاز مىدانست که مطیعترین، عابدترین، و پرهیزگارترین بندگان چه کسانى هستند و براساس علم برتر خود، آنان را براى رسالت و امامت برگزید، تا دیگر بندگان خود را به سوى نور و پاکى هدایت کند.
«وَجَعَلْناهُمْ اَئِمةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنا»(7) یعنى؛ و قرار دادیم آنها را امامان و پیشوایانى که مردم را به امر ما هدایت کنند.
بنا بر این بىشک، دلیل انتخاب شدن انبیا و امامان از سوى خداوند، لیاقت و شایستگى آنان بوده است. چنان که در طول زندگى این شایستگى را به اثبات رساندهاند، ابراهیم علیهالسلام گام در آتش مىگذارد و براى اطاعت از امر الهى به انجام سختترین آزمایش خداوند تن مىدهد و تا مرحله ذبح فرزند عزیز خویش پیش مىرود.
موسى علیهالسلام با قدرت فرعونى درگیر مىشود و براى هدایت بنى اسرائیل سختترین مرحلهها را مىگذراند و دشوارترین رنجها را تحمل مىکند.
عیسى علیهالسلام براى اجراى رسالت خود، چندان مقاومت مىورزد که تا پاى دار پیش مىرود.
پیامبر خاتم صلىاللهعلیهوآله در راه رسالتش بیش از همه انبیاى الهى ستم مىبیند و تا بدان پایه به هدایت مردم اهتمام مىورزد و براى آنان دل مىسوزاند که خداوند در نص آیه کریمه قرآن به او دستور مىدهد که تا این اندازه خود را در مشقّت مینداز.(8)
على بن ابىطالب علیهالسلام در طول زندگى خود اثبات مىکند که جز به خدا و دین و خلق نمىاندیشد و زندگى و مرگ خود را در راه حق و براى حق قرار مىدهد. تا آنجا که یک ضربت او در جنگ با خشنترین چهره کفر و لجاج، برتر از عبادت همه جن و انس معرفى مىشود.
خداوند که شایستگى و صلاحیت انبیا و امامان را از آغاز خلقت مىداند، آنان را به عنوان معلمان و راهنمایان خلق بر مىگزیند و به ایشان کرامت خاص و توفیق ویژه مىبخشد و از آنان مسوءولیتهاى بیشترى مىخواهد.
راههاى اثبات امامت امامان
جهان پر است از نداهاى حق و باطل و ادعاهاى الهى و شیطانى، زیرا همچنان که پیامبران الهى و امامانِ راستین، مردم را به سوى خود خواندهاند تا آنان را به سوى خدا هدایت کنند، همزمان با ایشان و در عصر آنان نیز مدعیان دروغینى بودهاند که خود را پیشوا و راهنما معرّفى کرده و مردم را به پیروى از خویش فراخواندهاند و مایه گمراهى آنان شدهاند.
خداوند متعال از گروه اوّل به عنوان پیشوایانى که مردم را به امر الهى هدایت مىکنند یاد کرده(9) و از گروه دوّم به عنوان پیشوایانى که مردم را به سوى آتش فرا مىخوانند نام برده است.
«وجَعَلْناهم ائمةً یَدْعُونَ الى النّار».(10)
براین اساس، هر کس که در جامعه بشرى ادّعاى امامت و پیشوایى را داشته باشد، نمىتوان بدون دلایل و نشانههاى لازم، ادّعاى او را پذیرفت و از او پیروى کرد، بلکه باید مدّعى امامت و نبوت، دلایلى داشته باشد تا بتوانیم به او اعتماد کنیم.
دلایلى که انبیا براى مردم آوردهاند به چهار بخش قابل تقسیم است:
1 ـ گواهى و تأیید آنان از سوى انبیاى پیشین.
2 ـ ارائه مطالب صحیح و منطقى و معقول همراه با دلایل قانع کننده و هماهنگ با فطرت و نیاز آدمى و نیز هماهنگ و همساز با معارف انبیاى گذشته.
3 ـ برخوردارى آنان از اخلاقى ممتاز و رفتارى انسانى و متعالى.
4 ـ ارائه معجزات، به منظور اثبات نبوت خود و ارتباط ویژهاى که با خداى هستى دارند.
هرگاه این چهار نشانه در کنار هم قرار گیرد، این اطمینان براى ما حاصل مىشود که مدّعى نبوت، بهراستى مورد تأیید خداوند است و ما را به سوى خداوند متعال هدایت مىکند.
اکنون باید دید که آیا امامان هم براى اثبات امامت خود نیاز به این دلایل دارند؟
پاسخ این است که «امامت» به عنوان پیشوایى خاص الهى و دینى ـ با ویژگیهایى که در صفحات قبل یاد کردیم ـ مقامى والاست و امام معصوم واجد همه ویژگیهاى پیامبر ـ بجز وحى قرآن ـ و داراى تمامى اختیارات و مسوءولیتهاى رسول خدا و برخوردار از علم لَدُنّى و در یک کلمه امام یعنى، خلیفه خدا و خلیفه رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله . با توجّه به این ویژگیهاى امام و نیز با توجّه به اینکه تنها خداوند با علم برتر خود، شایستگى انسانها را مىداند و براساس شایستگى، مقام امامت را به آنان عطا مىکند؛ ناگزیر امامان و جانشینان خاص انبیا نیز باید مانند خود انبیا علیهمالسلام از دلایل و شواهدى برخوردار باشند تا ما بتوانیم به آنان اعتماد داشته باشیم و از ایشان پیروى کنیم.
امام على بن موسى الرضا علیهالسلام در این باره فرموده است:
«لمّا کانَ الامامُ مُفتَرضَ الطّاعة لم یکن بدٌّمِن دلالةٍ تَدُلّ علیه و یتمیّزه بها من غیره».(11)
یعنى؛ چون امام کسى است که اطاعت کردن از او واجب است، ناگزیر باید بر امامت او دلیلى اقامه شود تا در پرتو آن دلیل بتوان امام را از غیر امام تشخیص داد.
دلایلى از قرآن و حدیث
در کتاب بحارالانوار حدود هشتاد آیه از قرآن آمده است که به شکلى به مسأله امامت مربوط مىشود.(12) ولى به سبب آنکه آوردن همه آن آیات در این مختصر نمىگنجد به چند نمونه اکتفا مىکنیم:
امام رضا علیهالسلام در یکى از مناظرات خود مىفرماید:
1 ـ «هم الذّین وَصَفَهم اللّهُ فىِ کتابِهِ فقال: «انّما یُرید اللّهُ لُیِذْهِبَ عنکم الرِّجْسَ اَهْلَالبیت ویُطَهِّرَکم تطهیراً»»
یعنى؛ اهلبیت همان کسانى هستند که خداوند ایشان را در قرآن توصیف کرده و درباره آنان فرموده است: «همانا خداوند اراده کرده است تا هرگونه گناه و آلودگى از شما اهلبیت به دور باشد و شما را بهگونهاى خاص پاک و منزّه از گناه بدارد».
سپس آن حضرت در پاسخ به این سوءال که این آیه درباره چه کسانى است و منظور از اهلبیت پیامبر چه کسانى هستند؟ فرمود:
«هم الذّین قال رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله : انّى مُخَلَّف فیکم الثَّقَلین کتاب اللّه وعترتى اهلبیتى، لَنْ یَفْتَرِقا حتّى یردا عَلَىَّ الحوض».(13)
اهل بیت در این آیه همان کسانى هستند که رسول خدا درباره آنان فرمود: «من پس از خود دو یادگار گرانبها میان شما مىگذارم، کتاب الهى و عترتم که اهلبیت من هستند و این دو از یکدیگر جدا نمىشوند تا در روز قیامت نزد حوض کوثر بر من وارد شوند.»
2 ـ «یا ایّها الذّین امَنوا اطیعوا اللّه واطیعوا الرّسول و اولى الامر منکم»(14).
یعنى: «اى اهل ایمان، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا را و نیز آنان که صاحب فرمان هستند».
در فهم این آیه اگر از معارف دین و روایات استفاده نکنیم، چه بسا گرفتار بد فهمى شویم، زیرا منظور از «اولى الامر» کسانى نیستند که تحت عنوان «فرمانروا» و «سلطان» بر مردم فرمان مىرانند، زیرا بسیارى از فرمانروایان ـ مانند فرعون ـ براساس هواى نفس و قدرتطلبى و فزونخواهى فرمان مىرانند و خداوند آنان را طاغوت نامیده است و از مسلمانان خواسته است تا با طاغوتها سازگارى نداشته باشند.
بنا براین، منظور از «اولىالامر» ـ صاحب فرمان ـ باید کسان خاصى باشند که امام رضا علیهالسلام آنان را معرفى کرده و فرموده است:
«یعنى الذّین اَوْرَثَهم الکتاب والحکمةَ وحُسِدُوا عَلَیهم بِقَوْلِهِ «ام یحسدون الناس على ما آتاهم اللّه من فضله فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب والحکمة وآتیناهم ملکاً عظیماً... والملک ههنا الطاعة لهم».
در این آیه «اولى الامر» همان کسانى هستند که وارث کتاب و حکمتاند و مورد حسادت قرار گرفتهاند، چنان که خداوند در قرآن فرموده است: «آیا مردمان به خاطر آنچه خداوند از فضل خود به ایشان عطا کرده است، به آنان حسد مىورزند! با اینکه به آلابراهیم ما کتاب و حکمت را عطا کردهایم و نیز ملکى عظیم بخشیدهایم».
سپس امام توضیح مىدهد که «ملک عظیم» در این آیه به معناى فرمانروایى بر سرزمینها نیست، بلکه منظور فرمانروایى بر دلهاست که بر مردم واجب شده است از برگزیدگان الهى اطاعت کنند.
3 ـ «قُل لا أسألکم علیه اَجْراً الاّ المودّة فى القُرْبى».(15)
«بگو! من در برابر رسالتى که انجام دادهام، از شما مردم اجرو پاداشى نمىطلبم، مگر دوستى خویشاوندان و نزدیکانم را.»
امام رضا علیهالسلام در توضیح این آیه و دلالت آن بر منزلت اهلبیت علیهمالسلام فرموده است:
در قرآن نظیر این آیه درباره برخى انبیاى دیگر مانند نوح علیهالسلام ، هود علیهالسلام ، صالح علیهالسلام ، لوط علیهالسلام و شعیب علیهالسلام نیز آمده است با این تفاوت که فقط این جمله آمده است که «پاداش انبیا با خداست» ولى مسأله «دوستى ذىالقربى» در مورد آنان مطرح نشده است.
خداوند درباره نوح مىفرماید که او به مخاطبان خود گفت:
«وما اسألکم علیه مِنْ اَجْر اِنْ اَجْرى الاّ على ربِّ العالمین»(16)
یعنى ؛ «من هیچ گونه پاداشى از شما نمىطلبم، زیرا پاداش من فقط با پروردگار جهانیان است.»
قرآن درباره حضرت هود فرموده است:
«لا أسألکم علیه اجراً اِنْ اجرى الاّ على الذى فَطَرنى».(17)
یعنى ؛ «من از شما مردم به خاطر رسالتى که انجام دادهام، مزدى نمىطلبم، زیرا پاداش من بر هیچ کس نیست، جز آن کس که مرا آفریده و وجودم را سرشته است.
امّا قرآن تنها در باره رسول خاتم صلىاللهعلیهوآله فرموده است که اجر رسالت پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، دوستى خویشان نزدیک اوست.
سپس امام رضا علیهالسلام مىفرماید:
«وَلَمْ یُفْرض اللّه مودّتهم الاّ وقد علم انّهم لایرتدّون عن الدّین ابداً ولا یرجعونَ اِلى ضلالةٍ ابداً».(18)
یعنى؛ خداوند دوستى اهلبیت پیامبر صلىاللهعلیهوآله را به این سبب واجب کرده است که مىدانسته است اهلبیت پیامبر اسلام، هرگز از دین الهى روى برنمىتابند و هرگز به جانب گمراهى و کجروى کشیده نمىشوند.
آنگاه امام رضا علیهالسلام مىفرماید: پس از نزول این آیه و قبل از اینکه آیه براى مردم خوانده شود رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در میان پیروان خود به حمد و ثناى الهى پرداخت و فرمود: اى مردم! خداوند تکلیفى را بر شما واجب کرده است، آیا این وظیفه را انجام خواهید داد؟
به این پرسش پیامبر صلىاللهعلیهوآله هیچ کس پاسخى نداد! زیرا گمان مىکردند که این تکلیف به پرداخت وجه مادّى مربوط است!
روز دوم و روز سوم نیز همین مسأله تکرار شد و مخاطبان پیامبر سکوت کردند تا اینکه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود: این تکلیف مربوط به پرداخت طلا و نقره و خوردنىها و نوشیدنیها نیست!
مردم پرسیدند: اگر درباره این امور نیست، پس درباره چیست؟
در این هنگام رسول خدا، آیهاى را که بر او نازل شده بود براى مردم بازخواند و فرمود اجر رسالت من، دوستى اهلبیت من است.
مردم با شنیدن این آیه گفتند ما این فرمان الهى را مىپذیریم و این واجب را به جاى خواهیم آورد.
در ادامه این حدیث، امام رضا علیهالسلام مىفرماید: «امّا بیشتر مردم به این تکلیف الهى عمل نکرده و به این پیمان وفا ننمودهاند!»
وجوب محبّت اهلبیت علیهمالسلام براى چیست؟
از دیدگاه شیعه امامیه، مطابق با تعالیم قرآنى و نیز روایات رسیده از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام ، هیچ حکمى از احکام الهى بدون دلیل و مصلحت نیست.
بنابر این اگر خداوند در قرآن از موءمنان خواسته است تا «اهلبیت پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله » را دوست بدارند، حتماً این بیان الهى، داراى دلیل و حکمت و مصلحت بوده است.
اگر سوءال شود که آیا ممکن است همانگونه که انسانها فرزندان و خویشاوندان خود را به دلیل نسبتهاى خانوادگى بر دیگران ترجیح مىدهند و گاه در این راه حقوق و فضایل دیگران را نادیده مىگیرند؛ خداوند هم فقط به خاطر خویشاوندى «اهلبیت علیهمالسلام » با پیامبرش، آنان را مورد توجّه ویژه قرار داده و محبّت ایشان را بر مردم واجب کرده باشد!
پاسخ این است که نسبت دادن چنین مطلبى به خداوند، دور از ساحت قدس الهى است؛ زیرا خداوند با هیچ انسانى خویشاوندى ندارد. همه آدمیان، بندگان او هستند و لطف و رحمت او شامل همه انسانها بوده و خواهد بود و این انسانها هستند که در استفاده از رحمت الهى و عنایات او با یکدیگر تفاوت دارند. برخى شایستگى بیشترى از خود نشان مىدهند و در میدان عبودیت بر دیگران سبقت مىگیرند و برخى با سستى و کندى به طرف رحمت الهى حرکت مىکنند.
خداوند خود در قرآن فرموده است: «اِنَّ اکرمکم عنداللّه اَتْقیکُمْ»(19).
یعنى؛ «همانا با کرامتترین و با فضیلتترین شما انسانها نزد خداوند، آن کس است که با تقواتر باشد [و بیش از دیگران خدا را در نظر داشته و حقوق الهى را رعایت کرده باشد]».
دلیل اینکه خداوند نزدیکان و خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآله را تا این اندازه مورد تکریم و عنایت قرار داده، تا آنجا که محبّت آنان را پاداش رسالت رسول خاتم صلىاللهعلیهوآله تعیین کرده است؛ آن است که اهلبیت پیامبر از همه انسانها و از همه امّت پیامبر با تقواتر بوده و در میدان بندگى و عبادت و اداى حقوق و انجام وظایف الهى بر همگان پیشى گرفتهاند.
بهترین گواه بر اینکه در نظر خداوند، برترى و فضیلت آدمیان بر یکدیگر، منوط به فضایل و شرافتهاى اخلاقى و دینى است و صِرف خویشاوندى و ارتباط نسبى، یک ارزش به حساب نمىآید، این است که خداوند فرزند نوح را با اینکه از نسل نوح بود، مورد عنایت قرار نداد و زمانى که نوح به درگاه خداوند دعا کرد تا فرزندش از غرق شدن و هلاک شدن نجات یابد و گفت: «رَبِّ اِنَّ ابنى مِنْ اَهْلى واِنَّ وَعْدَکَ الْحَقّ»(20). یعنى؛ پروردگارا! فرزند من از اهل من به حساب مىآید [و تو وعده دادهاى که اهل مرا نجات دهى] و البته وعده تو حق است». خداوند در پاسخ او فرمود: «قال یا نوح اِنَّه لَیْسَ من اهلک».(21)
یعنى؛ اى نوح [آن جوان کافر با اینکه فرزند تنى تو به حساب مىآید، امّا] او از اهل تو نیست [و وعده الهى شامل او نمىشود].
از مجموع این مطالب نتیجه مىگیریم که اگر خداوند بدون قید و شرط و بدون استثنا از موءمنان خواسته است تا «اهلبیت علیهمالسلام » را دوست بدارند، معنایش این است که خداوند هم آنان را دوست دارد و آنان نزد خدا از کرامت ویژهاى برخوردارند و دلیل کرامت و برترى آنان در تقوا و خداشناسى و معنویت و شرافت علمى و عملى آنان است و خداوند وقتى از موءمنان خواسته است تا اهل بیت را دوست بدارند، معنایش این است که مقام و منزلت و عصمت آنان را تأیید و امضا کرده است.
محبّت، هموارترین راه درسآموزى
خداوند متعال براى هدایت انسانها، ابزار و امکانات معرفتى و فطرى و راههاى مختلفى را در اختیار آنان قرار داده است. پیامبران را مبعوث و کتاب آسمانى را بر آنان نازل کرده تا شریعت و معرفت را به انسانها آموزش دهند. یکى از هموارترین راهها براى درسآموزى از مکتب اولیاى الهى، راه محبّت و دوستى است.
اطاعت از قانون و پیروى از صالحان به دو صورت امکانپذیر است:
1 ـ اطاعت از روى اجبار و پیروى ناخواسته و بدون رغبت.
2 ـ اطاعت از روى انتخاب و پیروى با میل و اشتیاق.
مادر براى فرزندش وظایف مادرى را انجام مىدهد، امّا این وظایف که مشکلات فراوان نیز دارد، با عشق و محبّت آمیخته است و مادر از انجام وظایف مادرى لذّت مىبرد، زیرا فرزندش را دوست دارد.
بنابر این اگر انجام وظایف و پیروى از الگوهاى دینى و الهى، همراه با محبّت و مودّت نسبت به آنان باشد، درسآموزى و پیروى از آنان نه تنها سخت و دشوار نمىنماید، بلکه لذّتبخش و بهجت آفرین نیز هست.
خداوند در قرآن، رابطه محبّت و اطاعت را چنین بیان فرموده است:
«قل اِنْ کُنْتُمْ تُحبّونَ اللّهَ فاتّبعونى یُحْبِبْکُم اللّه».(22)
یعنى؛ «اى پیامبر بگو: اگر شما خدا را دوست دارید از من که پیامبر او هستم پیروى کنید تا خدا هم شما را دوست داشته باشد.»
از این آیه استفاده مىشود که در فرهنگ قرآنى اطاعت و پیروى از صالحان و مردان الهى، با دو محبّت همراه است. یک محبّت به عنوان مقدمّه و انگیزه و یک محبّت به عنوان دستاورد و نتیجه.
پس مىتوان نتیجه گرفت که اگر خداوند محبّت و مودّت اهلبیت پیامبر صلىاللهعلیهوآله را بر موءمنان واجب ساخته، به خاطر آن بوده است تا مردم با محبّت و دوستى، راه اطاعت از معلّمان الهى را بپیمایند و معرفت خدا و اطاعت از دستورات دین را با زمزمه محبّت فراگیرند و این به سود خود مردم است، چنان که قرآن به صراحت این نکته را بیان داشته است:
«قُلْ ما سَألْتُکُمْ مِنْ اَجْرٍ فَهُوَ لکم اِنْ اَجْرِىَ الاّ على اللّه».(23)
یعنى؛ [اى پیامبر! به موءمنان] بگو اگر از شما در برابر انجام وظیفه رسالت پاداشى خواستم، به خاطر منافع و نتایج ارزشمندى است که براى خود شما دارد وگرنه پاداش [حقیقى] من بر خداوند است.
بهراستى اگر کسى جویاى حق باشد، درمىیابد که تا چه اندازه معارف امامیه، به روشنى و آسانى از قرآن فهمیده مىشود؛ زیرا پیامبر در سراسر قرآن ـ به فرمان الهى ـ فقط یک پاداش از امّت خود درخواست کرده و آن هم «محبّت اهلبیت علیهمالسلام » بوده است و سپس درباره همان یک درخواست هم مىفرماید، هدف و منظور، سودرسانى به امّت بوده است. و این سود در فرهنگ قرآنى و نبوى عبارت است از هدایتیابى اهلایمان به معرفت صحیح و اخلاق و معنویت و پاکى در گفتار و رفتار و اندیشه.
نتیجه
1 ـ محبّت و ارادت مسلمانان به اهل بیت پیامبر صلىاللهعلیهوآله ریشه در متن آیات قرآن و فرمایشات رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله دارد.
2 ـ اظهار دوستى نسبت به اولیاى الهى و انبیا و امامان علیهمالسلام هر چند خود مورد خواست و فرمان الهى است، امّا از آنجا که فرمانهاى الهى و امر و نهى او داراى حکمتها و مصلحتهاى مختلفى براى تکامل بشر مىباشد؛ مىتوان از فرهنگ قرآنى و نبوى استفاده کرد که یکى از نتایج مهمّ این دوستى، دریافت معارف صحیح درباره توحید، وحى، رسالت، قرآن، وظایف انسان، مسأله معاد و... از مکتب درسى و سیره و سنّت آنان است.
3 ـ اساس توجّه مسلمانان به اهلبیت علیهمالسلام رهنمود خود قرآن و پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله مىباشد، از این رو ابراز دوستى و محبّت به خاندان نبوّت، هرگز به معناى شرک و کمتوجّهى به ساحت قدس الهى نیست. همچنان که اطاعت از پیامبر صلىاللهعلیهوآله و «اولىالامر» به معناى شرک در اطاعت از خداوند نیست، زیرا خداوند خود دستور داده است:
«اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول واولى الامر منکم».
یعنى؛ اطاعت کنید از خدا واطاعت کنید از رسول خدا و اولىالامر از میان خودتان.
لازم به یادآورى است که براساس دلیل معتبر عقلى و نقلى، تعبیر «اولى الامر» شامل فرمانروایان ناصالح و غیردینى و آلوده به گناه نمىشود، بلکه فقط فرمانروایان صالح، دینشناس و باتقوا را در بر مىگیرد. کسانى که جز براساس دین الهى حکم نمىکنند و آنان امامان معصوم از اهلبیت رسول صلىاللهعلیهوآله مىباشند. و پس از آنان، کسانى که تأییدهاى لازم را از نظر دینى دارا باشند.
4 ـ دوستى و محبّت اهلبیت علیهمالسلام زمانى در وجود یک مسلمان ریشه دارد و مودّتى راستین به حساب مىآید که او به لوازم و شرایط دوستى پایبند باشد. و با رفتار و اعمال خود خشنودى خداوند و پیامبر صلىاللهعلیهوآله و امامان را جلب نماید. در انجام واجبات دینى و تکالیف الهى کوشش و در ترک گناهان همّت نماید و همواره آرزو داشته باشد که معارف قرآنى و مکارم اخلاقى اهلبیت علیهمالسلام در جامعه بشرى گسترش یافته و حاکمیّت یابد و حکومت مادّى و معنوى از آنِ خاندان رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله شود.
«اللّهم اِنّا نَرْغَبُ الیک فى دولةٍ کریمةٍ تُعِزُّ بها الاسلامَ واَهْلَهُ وتُذِلُّ بها النّفاقَ واَهْلَهُ وتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِک والقادةِ اِلى سبیله وتَرْزُقُنا بِها کِرامَةَ الدّنیا والاخِرَة».
خداوندا! از درگاه تو آرزومندیم تا شاهد دولت با کرامت حضرت مهدى علیهالسلام باشیم. دولتى که در پرتو آن، اسلام و مسلمانان عزّت و منافقان ذلّت یابند.
خداوندا! از تو مىخواهیم که ما را در آن دولت کریم و حکومت جهانى در زمره کسانى قرار دهى که مردم را به طاعت و بندگى تو فرا مىخوانند و به راه تو هدایت مىکنند.
خداوندا! در پرتو آن حکومت با عزّتِ دینى، کرامت دو جهان را به ما عنایت کن.
منابع و مآخذ
1 ـ الاصول من الکافى، کلینى، محمد، تصحیح و تعلیق على اکبر الغفارى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388 ه .
2 ـ امالى، صدوق، محمد، ترجمه کمرهاى، تهران، اسلامیه، 1404 ه .
3 ـ تحف العقول عن آلالرسول، حرانى، حسن، تصحیح علىاکبر الغفارى، قم، نشر اسلامى، 1404 ه .
4 ـ التطبیق بین السفینة والبحار، مصطفوى، جواد. مشهد، آستان قدس، 1403 ه .
5 ـ عیون اخبارالرضا، صدوق، محمد، تصحیح مهدىلاجوردى، قم، طوس، 1363ش.
6 ـ کمال الدین و تمام النعمة، صدوق، محمد، تصحیح و تعلیق على اکبر الغفارى، قم، مدرسین، 1405ه.
7 ـ مسند الامام الرضا علیهالسلام ، عطاردى، عزیزاللّه، تهران، مکتبة الصدوق، 1392 ه .
8 ـ معانى الاخبار، صدوق، محمد، تصحیح علىاکبر الغفارى، تهران، مکتبة الصدوق، 1379