گوشه ای از فعالیتهای شیعیان امام رضا (ع) و امام جواد در قم
عبدالهادی احمدی
سرزمین قم که در حاشیه کویر قرار گرفته، در مسیر کاروانهای تجاری همدان، ری و اصفهان قرار داشت1 و این منطقه را با خراسان و ماوراء النهر پیوند می داد و از سوی دیگر با شهرهای ارّجان و اهواز و نیز شهرهای عراق مرتبط می ساخت. قرار داشتن در حاشیه کویر به افراد و یا قبایل فراری امکان می داد که برای رهایی از تعقیب سپاهیان خلفا به داخل کویر پناه ببرند.2 از این رو به نظر می رسد که قبیله اشعری و تیره هایی از قبیلههای «تیم» و «قیس» و «عنز» کهن به سرزمین قم آمده بودند، همین منظور را دنبال می کردند، زیرا آنان در شمار قبایل شرکت کننده قیام عبدالرحمن بن محمّد بن اشعث (81ـ 85ﻫ .ق) بودند که پس از شکست از حجاج بن یوسف ثقفی در «دیر الجماجم» (83 ﻫ .ق) از برابر وی گریختند و به طرف ری عقب نشینی کردند3 و شهر قم را ساختند4، از آن میان بیقین میتوان گفت که قبیله اشعری شیعه بودند زیرا این قبیله بویژه رهبرشان سائب بن مالک اشعری تا آخرین لحظه از قیام مختار دفاع کردند.5....
بنابراین، اشعریها تشیع را به این سرزمین آوردند و باعث گسترش تشیع در این منطقه گردیدند تا جایی که همه مردم آن سامان شیعه شدند.6 حکومت شهر نیز در دست شیعیان بود و در زمان مورد بحث «حمزة بن یسع» که یکی از شیعیان و از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام و امام موسی کاظم علیه السلام به شمار می رفت7، حاکم آن جا بود و پس از او فرزندش «علی» حکومت شهر را در دست گرفت،8 شیعیان علی رغم دوری از مدینه و یا بغداد به پیشگاه امامان می شتافتند و از زمان امام باقر (علیه السلام) به بعد نام شیعیان قم در میان اصحاب همه امامان دیده می شود( رک: رجال طوسی). امامان (علیهم السلام) نیز به این شهر توجه خاصی نشان دادند و برای ارتباط با شیعیان آن جا و سرو سامان دادن به فعالیتهای آنان نماینده ای منصوب می کردند که بیقین گستردگی شیعیان در این منطقه حاصل تلاش همین افراد بود که به عنوان نماینده و رابط میان امام و شیعیانش قرار می گرفتند. نماینده امام رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) در این شهر «زکریا بن آدم بن عبدالله بن سعد اشعری» بود.9
زکریا بن آدم بن عبدالله بن سعد اشعری قمی
وی و برادرانش اسماعیل و اسحاق از چهره های بنام شهر قم بودند. اسحاق حضور امام رضا (علیه السلام) رسید،10 امام اسماعیل توفیق حضور به پیشگاه هیچ یک از امامان را نیافت. اگرچه وی حضور امامان را نیافت. اگرچه وی حضور امامان را درک نکرد. با این همه از نظر شیعیان مورد اعتماد بود.11 از آن میان زکریا محضر امام صادق (علیه السلام) راد درک و از حضرتش روایت کرد12، وی در دوره امامت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) برجستگی و تشخیص بیشتری یافت13 به گونهای که نمایندگی آن حضرت در شهر قم به او واگذار گردید و حوزه مأموریتش تا شهر همدان گسترش داشت. سخنان امام رضا (علیه السلام) نیز بیانگر همین موضوع است. امام (علیه السلام) در پاسخ «علی بن مسیّب» که از همدان خدمت آن حضرت رسیده و عرض کرده بود که شهر من دور است هر زمان که نیاز باشد نمی توان خدمت شما رسید، پس از چه کسی مبانی اعتقادی را فراگیرم؟ امام می فرمایند: از زکریا بن آدم که بر دین و دنیا امین است.14
این حدیث نشان میدهد که مسؤولیت زکریا بن آدم تنها به شهر قم محدود نمیگردید، اما این که دقیقاً قلمرو مسؤولیت وی تا چه شهرهایی گسترش داشته است روشن نیست. از آنجا که قم و همدان جزو شهرهای ولایت جبال بودند و تاریخ نمایندگی زکریا نیز دریغ شده است.
به هر حال همان طور که گفته شد زکریا در زمان امام رضا (علیه السلام) نمایندگی قم را برعهده داشت و با ناآرامیهایی روبرو بود که خود بیانگر ناکامیهای یونس و شاگردش ابراهیم بن هاشم می تواند باشد.
وی به یکی از دوستانش می گوید: خدمت امام رضا (علیه السلام) عرض کردم: می خواهم از خاندانم جدا شوم، زیرا نابخردان در میان قوم زیاد شده اند، امام در پاسخ فرمود: این کار را نکن زیرا وجود تو خاندانت را پاس می دارد همان گونه که وجود ابی الحسن کاظم (علیه السلام) مردم بغداد را پاس می داشت.24
این گونه مقایسه عملکرد زکریا بن آدم از جانب امام رضا (علیه السلام) حکایت از اهمیّت و موضع پویا و تعادل دهنده زکریا میکند و میتواند اشارهای بر توفیق تلاشهای وی در برخورد با گروه واقفه باشد که احتمالاً پس از شهادت امام موسی کاظم (علیه السلام) در قم نیز سرایت کرده بوده است.25
فعالیتهای زکریا بن آدم به اداره شیعیان این منطقه محدود نمیگردید. او به احتمال قوی و بنا به شرایط جغرافیایی قم، عملیات محدود جنگی علیه دشمنان و یا شایعه پراکنان دولتی را تدارک می دید. در این مورد روایتی نقل شده است که حکایت از وقوع چنین قضایایی دارد: ماجرا از این جا آغاز می گردد که روزی ریان بن صلت که یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) به شمار میرفت26 و در دستگاه فضل بن سهل کار میکرد و صاحب نفوذ بود، در مرد خدمت امام رسید و انحراف و دروغ پراکنیهای هشام بن ابراهیم عباسی را که از بنی عباس27 و از کارگزاران دولتی بود، گزارش داد و از آنجا که با وی هم اتاق بود از امام اجازه خواست تا با خفه کردن او به زندگی اش خاتمه دهد و سپس اعلام کند که به مرگ ناگهانی از دنیا رفته است. امام مخالفت کرد و سپس ریان پیشنهاد نمود که شیعیان قم با دسته های 20 تا 30 نفری و به صورت راهزنان، راه بر او بندند و وی را به قتل برسانند، در این صورت گفته میشود که به دست دزدان از بین رفته است. امام در برابر این پیشنهاد سکوت کرد و ریان سکوت امام را نشانه رضایت دانست و عرض کرد: او چند روزی پس از من که مأموریتی از جانب فضل بن سهل برای عراق دارم، رهسپار عراق میشود. وی پس از مسافرت در نزدیکی قم زکریا بن آدم را میخواند و داستان را با او درمیان میگذارد و زکریا نیز برای اجرای آن اعلام آمادگی میکند. اما پس از چندی معمر بن خلّاد بغدادی یکی دیگر از اصحاب امام رضا (علیه السلام) وارد قم میشود28 و مورد مشورت زکریا قرار می گیرد. معمر می گوید: از آنجا که امام دستور قتل او را نداده است بهتر آن است که متعرض وی نشوید و سرانجام هشام بن ابراهیم عباسی از مهلکه جان به سلامت برد.29
قم و سیاستهای مأمون
مأمون برای فرونشاندن قیامهای علویان که بخشی از ایران و عراق و حجاز را در برگرفته بود30، سیاست انعطاف در پیش گرفت تا بتواند برای تحکیم پایه های قدرت خویش علاوه بر ایرانیان، شیعیان را نیز به خدمت بگیرد. بر پایه همین سیاست بود که امام رضا (علیه السلام) را از مدینه فرا خواند و حضرتش را مجبور به پذیرفتن ولایتعهدی کرد31 و به همین منظور ریان بن صلت اشعری را که اهل قم بود، نزد خود خواند و با او چنین گفت: هیچ کس را نمی یابم که درباره فضایل علی بن ابی طالب با من به گفتگو نشیند، از این رو همّت بر آن گماشتم که از این پس، اهل قم را چون نشانه و پوشش خود قرار دهم.32
انعطافهای سیاسی مأمون دیری نپایید و او خود را تسلیم خواستهای عباسیان بغداد کرد که مخالف گرایش مأمون به ایرانیان و شیعیان بودند و سرانجام امام رضا (علیه السلام) را در آخر صفر 203 ﻫ .ق و فضل بن سهل را در شعبان 202ﻫ.ق از سر راه برداشت و عازم بغداد شد33 و در راه سفر به بغداد در شهر ری فرود آمد. وی در شهر ری برای جلب توجه مردم اندکی خراج شهر را کاهش داد و مردم قم نیز به همین امید خواستار کاهش خراج شهر خود شدند، امام مأمون بدانها توجهی نشان نداد.
مردم قم نیز از پرداخت خراج خودداری کردند که سرانجام در سال 210 ﻫ .ق منجر به حمله سپاهیان مأمون به فرماندهی «علی بن هشام» و «عجیف بن عنبسه» شد.
در این زمان علی بن حمزة بن یسع والی قم بود و خود را از این قضیه کنار کشید و از بزرگان شهر: عامر بن عمران و یحیی بن عمران رهبری قیام را بر عهده داشتند و سرانجام قیامشان به خاطر اختلاف در برخورد با سپاه مأمون منجر به شکست شد و برج و باروی شهر بکلّی ویران گردید و جمعیّت زیادی ار بین رفت و یک میلیون درهم خراج سالانه شهر قم را که هفت سال به تأخیر افتاده بود یکجا از مردم گرفتند.34 در این حمله یحیی بن عمران، که از شیعیان و بزرگان شهر قم بود کشته شد. وی عموی حسن بن محمّد بن عمران وصی زکریا بن آدم بود35 و پدرش در زمره اصحاب امام صادق (علیه السلام) قرار داشت.36
به هر حال، قیام کنندگان از سپاهیان مأمون شکست خوردند که بیقین برای مردم قم نتایج اسفناکی در برداشته است اما منابع تاریخ و حدیث پیرامون آن سخنی ندارند و موضعگیری زکریا بن آدم که به احتمال قوی در آن زمان حیات داشته نیز روشن نیست و تنها حدیثی که گویا در این زمینه در دست است از علی بن مهزیار می باشد که وضع نابسامان قم را به امام جواد (علیه السلام) گزارش کرده و امام برای رهایی آنان از مشکلات و گشایش کارشان دعا کرده است و ضمن ابراز مسرّت از گزارش ابن مهزیار از وی میخواهد که پی در پی گزارش کند.37
زکریا بن آدم و شیعیان علاوه بر موضعگیری در برابر مأمون ـ که پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) آغاز گردیدـ با ناآرامیهای درونی دیگری که پیرامون امامت امام جواد (علیه السلام) و کودکی و دانش حضرت ایجاد شده بود نیز روبرو بودند.38
این فتنه در مدت کوتاهی توانست ذهنهای شیعیان قم را به خود جلب کند و بر فعالیتهای پیروان آن حضرت (علیه السلام) سایه بگستراند، تا جایی که زکریا نتوانست اموال امام رضا (علیه السلام) را برای فرزندش امام جواد (علیه السلام) به مدینه بفرستد که دلیل آن را به «احمد بن محمّد بن عیسی قمی» یکی از دوستان نزدیک خود، این گونه بیان می دارد: اگر خدمتش (امام) رسیدم، آگاهش خواهم کرد، چیزی که مرا از فرستادن اموال بازداشت اختلاف «میمون» و «مسافر» بود.39
اختلاف میمون و مسافر
مسافر همراه امام رضا (علیه السلام) به خراسان آمده بود40 و پیشکار آن حضرت به شمار میرفت41 و گاهی به صورت پیک این طرف و آن طرف فرستاده میشد.42
وی پس از شهادت امام (علیه السلام) جزو راویان امام جواد (علیه السلام) ذکر نمیشود و تنها پس از آن است که به محضر امام هادی (علیه السلام) رسیده و از آن حضرت روایت میکند،43 و از اصحاب آن حضرت به شمار میآید.
اما میمون چهره روشنی ندارد، روایات دیگر نیز این مسأله را نشکافته و پیرامون آن بحث و کنکاشی بچشم نمیخورد و از طرف دیگر افراد متعددی به همین نام در میان اصحاب امامان پیشین دیده میشوند44 که هیچ یک از محدثان این فرد را به آنان منسوب نکرده است. این روایات درباره محل درگیری و علت اختلاف نیز سکوت میکند. اما از آنجا که اختلاف میمون و مسافر با انحراف و انشعاب برخی شیعیان در آغاز امامت امام جواد (علیه السلام) همزمانی دارد، نشان میدهد که اختلاف در این چارچوب قرار داشته و در قم و یا در حوزه سیاسی زکریا رخ داده است و از سویی حمل کالا رابطه مستقیمی با درگیری آنان داشته است که میمون و مسافر را از افراد مهم تشکیلات شیعه در حوزه سیاسی قم مینمایاند و به نظر میرسد که مسؤولیتهای حساسی داشته و یا عهدهدار رهبری گروههایی از شیعه بودهاند. به هر حال فتنه عمر درازی نکرد و مسافر که فردی ستوده بود45، در فرو نشاندن آن توفیق یافت و زکریا نیز داراییهای امام جواد (علیه السلام) را به مدینه فرستاد.
زکریا بن آدم برای اداره قم و مناطق تابعه آن گویا دستیاران و همکارانی داشته است، هرچند مسؤولیت و فعالیتهای یارانش جز احمد بن محمّد بن عیسی زیاد روشن نیست اما از نزدیکی آنان با زکریا و اهمیتی که امام (علیه السلام) برای آنان قائل میشود و اعتباری که در شهر قم داشتند به موقعیت آنها میتوان پی برد که عبارتند از:
1ـ سعید بن سعد قمی: وی از زکریا روایت دارد46 و گویا شخصیت درخور توجهی داشته است، زیرا امام جواد (علیه السلام) پس از مرگ وی او را تأیید میکند.47
2ـ فرزندان حمزة بن یسع: وی سه پسر به نامهای علی، محمّد و احمد داشت.
علی پس از پدر والی قم شد و در زمان درگیری مردم با مأمون حکومت شهر را برعهده داشت.48 محمّد از اصحاب امام جواد (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام) بود49 و نام احمد تنها در میان اصحاب امام هادی (علیه السلام) دیده می شود.50 محمّد و احمد از زکریا بن آدم روایت دارند.51
3ـ احمد بن محمّد بن عیسی بن عبدالله بن سعد بن مالک اشعری: وی با کنیه ابوعلی معروف بود و از بزرگان قم و فقیهی بی رقیب به شمار می رفت. احمد در ردیف پیروان امام رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام) بود52 و از او به عنوان بزرگ شهر قم یاد شده است که به دربار سلطان راه داشت53 و گویا از این طرق دستاویز لازمی برای رفت وآمد آزادانه خود به بغداد و کوفه و دیگر شهرها داشته است و به او امکان می داده که با بزرگان شیعه آن مناطق ارتباط برقرار کند.54 وی مدتی با یونس بن عبدالرحمن نماینده امام در بغداد و حسن بن محبوب که در فقه یکی از ارکان زمان خود به شمار می رفت و در شهر کوفه زندگی می کرد55 به مخالفت برخاست که نشان دهنده شیعه می تواند باشد. وی سرانجام پس از مدتی پشیمان گشت و توبه کرد.56 وی با این همه نزد شیعیان از اعتماد کافی برخوردار بود و کتابهای فراوانی از خود به یادگار گذاشته است.57 زکریا بن آدم در اداره شیعیان قم و توابع آن از این یاران ارزنده بهره می برد.
وی تا پایان عمر نماینده امام جواد (علیه السلام) بود و سرانجام در دوره امامت آن حضرت در شهر قم وفات یافت و در بقعهای که امروزه منسوب به اوست، در قبرستان بزرگ «شیخان» به خاک سپرده شد.58
پس از فوت زکریا محمّد بن اسحاق پیرامون وفات آن بزرگوار و وصیت وی به حسن بن محمّد بن عمران به امام گزارش داد و سه ماه پس از آن پاسخ حضرت در راه مکه به دست محمّد بن اسحاق و حسن بن محمّد بن عمران رسید که به قصد انجام مراسم حج راهی مکه بودند. امام در آن نامه از زکریا ستایش و تجلیل کرد و چنین فرمود:
«درود خدا بر او، روزی که تولد یافت و روزی که جانش گرفته شد و روزی که زنده به پا میخیزد. او روزگار زندگیش را عارف به حق سپری کرد و سخنگوی آن بود و برای حق مراقب و حسابگر و پایدار بود و آنچه را خداوند بر پیامبرش و بر او واجب نموده، بپا میداشت. میرفت، درود خدا بر او، عهد نشکست و تغییر نداد. خدا پاداش نیّتش را دهد و برترین آرامش خود را بر او ببخشاید...»59
همان گونه که پیش از این اشاره گردید ذکریا[زکریا] بن آدم پیش از فوت به حسن بن محمّد بن عمران وصیت کرد که اموال جواد (علیه السلام) را به وی انتقال داد و محمّد بن اسحاق فوت زکریا بن آدم خصایص وصی وی را خدمت امام گزارش کرد و نظر امام (علیه السلام) را در این رابطه جویا شد. امام در پاسخ به نامه محمّد بن اسحاق پس از تقدیر از تلاشهای صادقانه زکریا چنین میفرماید:
«... به مردی که به او وصیت شده است اشاره ای کردی و نظر ما را در آن باره نمی دانستی، درحالی که شناخت ما نسبت به وی بیش از آن است که شما توصیف کردی».60
باتوجه به این روایت و تأیید وصیّت زکریا از جانب امام (علیه السلام) به نظر میرسد که حسن بن محمّد بن عمران از جانب امام به نمایندگی منصوب شده باشد که دانشمند علم رجال «وحید بهبهانی»61 روایت را موثق می داند و وکالت حسن بن محمّد بن عمران را تأیید میکند،62 با این همه، پیشینه فعالیتهای حسن بن محمّد بن عمران در روشنی قرار ندارد و نام وی در میان اصحاب هیچ یک از امامان نیامده و در قیام مردم در سال 210 ﻫ .ق که منجر به کشته شدن عموی وی گردید نیز اثری از او دیده نمی شود حتی در قیام بعدی که در پی خواهد آمد نامی از او برده نشده است.
قیام مردم قم (216ـ 217 ﻫ .ق)
پس از شکست قیام مردم قم (210 ﻫ .ق) و کشته شدن رهبر آن یحیی بن عمران، دیگر رهبران قیام تبعید شدند، از آن جمله جعفر بن داود قمی به مصر تبعید شد. وی در سال 216 ﻫ .ق از مصر گریخت و به شهر قم آمد و قیام دیگری تدارک دید که تا سال 217 ﻫ .ق ادامه یافت سرانجام مأمون، علی بن عیسی قمی را مأمور سرکوبی قیام کرد که منجر به شکست قیام شد و جعفر بن داود قمی به نام علی بن محمّد خزرجی دستگیر و به بغداد فرستاده شد. و در آن جا جعفر بن داود قمی گردن زده شد و علی بن محمّد خزرجی زندانی گردید.63
این دو رهبر در منابع شیعه چهره های شناخته شده ای ندارند و موضع شیعیان بویژه حسن بن محمّد بن عمران وکیل امام جواد (علیه السلام) در قم در برابر قیام و تبعات این شکست که گویا ناشی از اختلافهای داخلی64 بوده است نیز روشن نیست.
منابع تاریخ و حدیث فراتر از این مطلبی پیرامون قیام و تبعات آن ندارند و ناآرامیهای دیگری از این شهر در دوره امامت امام محمّد جواد (علیه السلام) گزارش نشده است که خود نشان دهنده توفیق شیعیان امام در فرو نشاندن ناآرامیهای درونی آغاز دوره امامت آن حضرت است که سراسر مناطق شیعه نشین را دربرگرفته بود.65
در پایان نام افرادی که اصلاً قمی بودند و یا در آن شهر میزیستند و در ردیف یاران امام جواد (علیه السلام) قرار داشتند، اما رابطه آنان با تشکیلات شیعه در این شهر روشن نیست، ذکر میگردد:
1ـ احمد بن محمّد بن عبید، القمی، الاشعری.66
2ـ احمد بن محمّد بن عبیدالله اشعری، قمی.67
3ـ حمزة بن یعلی اشعری، ابویعلی قمی.
وی از امام رضا (علیه السلام) روایت دارد و نزد شیعیان فردی مورد اعتماد بود.68
4ـ احمد بن عبدالله بن عیسی بن مصقلة بن سعد اشعری، قمی. وی نزد شیعیان فردی مورد اعتماد بود.69
5ـ ادریس قمی.70
6ـ امیّة بن علی قیسی، شامی. وی در قم می زیست.71
7ـ حسین بن علی قمی.72
8ـ عبدالله بن صلت، ابوطالب قمی.
وی از موالیان قبیله ربیع بود، اما «نجاشی» او را از موالیان بنی تیم اللات می داند، عبدالله نزد شیعیان مورد اعتماد بود. وی پیش از امامت امام جواد (علیه السلام) در ردیف یاران امام رضا (علیه السلام) قرار داشت و از آن حضرت (علیه السلام) روایت دارد.73
9ـ علی بن عبدالله قمی.74
10ـ محمّد بن عبدالجبار. وی پس از امام جواد (علیه السلام) در ردیف یاران امام هادی (علیه السلام) و سپس امام حسن عسکری (علیه السلام) قرار گرفت و نزد شیعیان فردی مورد اعتماد بود.75
11ـ حسین بن محمّد قمی. وی از امام رضا (علیه السلام) روایت دارد.76
12ـ صالح بن محمّد بن سهل. وی از جانب امام جواد (علیه السلام) متولی اوقات قم بود.
ابراهیم بن هاشم درباره وی می گوید: در محضر امام (علیه السلام) بودم که صالح بن محمّد بن سهل آمد و به امام عرض کرد: مولای من آن ده هزار درهم را به من ببخش زیرا آنها را خرج کرده ام... امام پس از بیرون رفتن صالح از او اظهار نارضایتی کرد و خرج کردن آن پول را ناروا دانست.77 گرچه این رویداد و آغاز مأموریت صالح بن محمّد بن سهل به عنوان وکیل وقف روشن نیست. اما از آنجا که این حادثه در حضور ابراهیم رخ مینماید و ابراهیم از مسؤولیت وی آگاه نبوده است، نشان میدهد که لااقل وی در زمان ابراهیم بن هاشم وکیل وقف نبوده است، و به نظر میرسد که این اتفاق در زمانی صورت گرفته باشد که دیگر ابراهیم رابطه ای با تشکیلات شیعیان در قم نداشته است. از این رو مأموریت وی باید در نیمه دوم دوران امامت امام جواد (علیه السلام) بوده باشد.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب: البلدان، ترجمه دکتر محمّد ابراهیم آیتی، (تهران، بنگاه ترجمه، چاپ سوم، 1356) ص 49.
2. قمی، حسن: تاریخ قم. ترجمه حسن بن علی... بن عبدالملک قمی، تصحیح جلال الدین تهرانی، (تهران، توس، 1361) ص 31.
3 . طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، (قاهره، استقامه، 1358 ﻫ/1939 م) ج5، ص 180. ابن اثیر عزالدین: الکامل فی التاریخ، (بیروت، دار صادر و دار بیروت، 1965 م) ج4، صص 494، 95.
4 . تاریخ قم، ص 279.
5 . تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 569. الکامل فی التاریخ، ج4، ص 272، 273. مسکویه رازی، ابوعلی: تجارت الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، (تهران، دار سروش، چاپ اول، 1366 ﻫ .ش) ج2، ص 173ـ 174. تاریخ قم، ص 284ـ290.
6 . حموی، یاقوت بن عبدالله: معجم البلدان، (بیروت، دار صادر و دار بیروت، 1957) ج4، ص 397. اصطخری، ابراهیم بن محمد: مسالک الممالک، (تهران، صدر، بی تا) ص 201. تاریخ قم، 279. مقدسی، محمد بن احمد: احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، (لیدن، چاپ بریل، 1906 م) ص 395. کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق: اصول کافی، ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی، (تهران، چهارده معصوم، بی تا) ج2، ص 461، 462.
7 . طوسی، محمد بن الحسن، رجال طوسی، (نجف، حیدریه، چاپ اول، 1380 هـ/1961 م) ص 178، 347.
8 . تاریخ قم، ص 164.
9 . طوسی، محمد بن الحسن: اختیار معرفة الرجال معروف به رجال کشی، مصحح حسن مصطفوی، (مشهد، دانشگاه، 1348) ص 594. 595.
10 . نجاشی، احمد بن علی: فهرست اسماء مصنفی الشیعه معروف به رجال نجاشی، قم، داوری، بی تا) ص 53.
11 . رجال نجاشی، ص 20، اردبیلی، محمد بن علی: جامع الرواة (بیروت، اضواء، 1983)، ج1، ص 90.
12 . رجال طوسی، ص 200.
13 . رجال نجاشی، ص 124.
14 . اختیار معرفة الرجال، ص 594،595، مفید، محمد بن محمد بن نعمان، اختصاص، تصحیح علی اکبر غفاری، (قم، جماعة المدرسین)، ص 87 .
15.معجم البلدان ، ج2 ، ص99.
16. اختیار معرفة الرجال ، ص495،460،493.
17. اختیار معرفة الرجال ، ص498.
18. اختیار معرفة الرجال ، ص497، رجال ، ص 294.
19. اختیار معرفة الرجال ، ص488.
20. اختیار معرفة الرجال ، ص487.
21.رجال نجاشی ، ص12.طوسی ، محمد بن الحسن : فهرست (نجف ، مرتضویه ، بی تا )ص4.
22.جامع الرواة،ج1 ،ص79،545.
23. طوسی ، محمد بن الحسن ،تهذیب الأحکام ،(تهران ،اسلامیه ،چاپ ،دوم ،1390) ،ج4 ،باب زیادات خمس ،ص140.
24 . اختیار معرفة الرجال، ص 594.
25 . اختیار معرفة الرجال، ص 459، 460.
26 . رجال طوسی، ص 376.
27 . تنقیح المقال، ج1، ص 291. 292.
28 . رجال طوسی، ص 309.
29 . حمیری قمی، ابی العباس عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، (تهران، نینوی حدیثه، بی تا)، ص 149، 150.
30 . تاریخ الامم و الملوک، ج7، ص 117ـ 128. الکامل فی التاریخ، ج6، ص 302ـ314.
31 . تاریخ الامم و الملوک، ج7، ص 132.140. الکامل فی التاریخ، ج6، ص 319، 326. عیون اخبار الرضا، ج2، ص 138. 141.
32 . عاملی، جعفر مرتضی: حیاة السیاسیه للامام الرضا، (قم، جماعة المدرسین، چاپ دوم، 1362) ص 368.
33 . تاریخ الامم و الملوک، ج7، ص 140، 150. الکامل فی التاریخ، ج6، ص 327، 351.
34 . تاریخ الامم و الملوک، ج7، ص 184. تاریخ قم، ص 164. الکامل فی التاریخ، ج6، ص 399. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد« تاریخ ابن خلدون، (بیروت، اعلمی، 1971م) ج3، ص 255.
35 . اختیار معرفة الرجال، ص 595. 596.
36 . رجال طوسی، ص 256.
37 . شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المؤمنین، (تهران، اسلامیه، 1365) ج1، ص 422.
38 . نوبختی، حسن بن موسی: فرق الشیعه، (نجف، حیدریه، 1936)، ص 88ـ 91.
39 . اختیار معرفة الرجال، ص 596.
40 . اختیار معرفة الرجال، ص 588.
41 . اختیار معرفة الرجال، ص 498.
42 . اختیار معرفة الرجال، ص 506، 589.
43 . رجال طوسی، ص 421.
44 . تنقیح المقال، ج3، ص 265.
45 . جامع الرواة ، ج1، ص 227.
46 . جامع الرواة، ج1، ص 331.
47 . اختیار معرفة الرجال، ص 503.
48 . تاریخ قم، ص 164.
49 . رجال طوسی، ص 406ـ 424.
50 . رجال طوسی، ص 409.
51 . جامع الرواة، ج1، ص 49 و ج2، ص 107.
52 . رجال طوسی، ص 366، 397، 409.
53 . رجال نجاشی، ص 60.
54 . نگاه کنید به مشیخه احمد در اختیار معرفة الرجال و جامع الرواة، ج1.
55 . اختیار معرفة الرجال، ص 483، 490، 566.
56 . اختیار معرفة الرجال، ص 496، رجال نجاشی، ص 60.
57 . فهرست، ص 25، رجال نجاشی، ص 60، جامع الرواة، ج1، ص 69.
58 . ناصر الشریعة، محمد حسین: تاریخ قم، (قم، دارالفکر، بی تا)، ص 197.
59 . اختیار معرفة الرجال، ص 595.
60 . اختیار معرفة الرجال، ص 595، 596.
61 . وحید بهبهانی در سال 1117 هـ .ق در شهر اصفهان متولد شد و مدتی در شهر نجف اشرف زندگی کرد و سپس راهی اصفهان شد و پس از چندی به کربلا رفت و در سالهای 1205ـ 1208 هـ .ق در همان جا وفات یافت. وی از علمای برجسته اصولی به شمار می رود و در زمان حیاتش شهرت فراوان یافت تا جایی که او را استاد کل و یا استاد اکبر لقب دادند و از کارهای عمده اش سرکوب اخباریها و اندیشه اخباریگری بود. رـک: دوانی، علی: آقا محمد باقر بن محمد بن اکمل اصفهانی معروف به وحید بهبهانی، (تهران، امیرکبیر، چاپ دوم، 1362).
62 . مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، (نجف، مرتضویه، 1352)، ج1، ص 309، ش 2743.
63 . تاریخ الامم و الملوک، ج7، ص 192، 194. الکامل فی التاریخ، ج6، ص 420، 422. تاریخ قم، ص 163، 164.
64 . تاریخ قم، ص 163، 164.
65 . فرق الشیعه، ص 85ـ 91.
66 . رجال طوسی، ص 399.
67 . رجال طوسی، ص 397. رجال نجاشی، ص 58.
68 . رجال نجاشی، ص 102.
69 . رجال نجاشی، ص 73، 74.
70 . رجال طوسی، ص 398.
71 . رجال نجاشی، ص 77.
72 . رجال طوسی، ص 400.
73 . رجال طوسی، ص 403، رجال نجاشی، ص 150.
74 . رجال طوسی، ص 403.
75 . رجال طوسی، ص 407.
76 . رجال طوسی، ص 400، جامع الرواة، ج1، ص 253.
77 . تهذیب الحکام، ج4، ص 140.